كه گمراه باشند به سود معاويه و براى استوارى حكومت او جنگ كنند، كه آنان به هر حال از او بهتر بودند، و نهى از منكر مىكردند و خروج بر پيشوايان ستمگر را واجب مىشمردند.
در نظر ياران معتزلى ما هم خروج بر پيشوايان ستمگر واجب است، همچنين به عقيده ياران ما هر گاه شخصى فاسق بدون هيچ شبهه و دستاويزى با زور بر حكومت دست يابد جايز نيست كه او را براى جنگ با كسانى كه منسوب به دين هستند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند يارى داد، بلكه واجب است كسانى را كه بر او خروج كردهاند هر چند در عقيده خود كه با شبهه دينى به آن معتقدند گمراه باشند يارى داد، زيرا آنان از آن پيشوا عادلتر و به حق نزديكترند و در اين موضوع هيچ ترديد نيست كه خوارج ملتزم به دين بودهاند و در اين هم ترديد نيست كه از معاويه چنين چيزى ظاهر نشده است.
ابو العباس مبرد در كتاب الكامل خود مىگويد: عروة بن ادية يكى از افراد قبيله ربيعة بن حنظلة بود و گفته شده كه او نخستين كس است كه شعار خوارج را در مورد حرمت حكميت سر داده است. او در جنگ نهروان با خوارج بود و از جمله كسانى است كه جان سالم به در برد و تا مدتى از حكومت معاويه هم باقى بود، سپس گرفتار شد و او را همراه بردهاش پيش زياد آوردند. زياد نخست از او در مورد ابو بكر و عمر پرسيد، او درباره آن دو سخن پسنديده گفت. زياد به او گفت: در مورد عثمان و ابو تراب چه مىگويى او نسبت به عثمان در مورد شش سال اول خلافتش اظهار دوستى كرد و در مورد بقيه مدت خلافت او گواهى داد كه عثمان كافر شده است، درباره على (عليه السلام) هم همين را گفت، يعنى تا پيش از تسليم شدن به حكميت نسبت به او اظهار دوستى كرد و سپس گواهى به كفر او داد. سپس زياد از عروة بن اديه درباره معاويه پرسيد، [عروه] او را سخت دشنام داد، سر انجام زياد از او درباره خود پرسيد، گفت: آغاز و تولد تو در شك و ترديد بود و سرانجام تو اين بود كه تو را