خوارج خروج مىكردم. او گفت: پسركم من تو را به خدا بخشيدهام. عيسى بن- فاتك خطى در واقعه كشته شدن اين خوارج چنين سروده است: «هان كه در راه خداوند نه در راه مردم، تنه درختان خرما پيكر داوود و برادرانش را گرفت...» عمران بن حطان هم با ابيات زير او را مرثيه گفته است: «اى چشم بر مرداس و كشتارگاهش بگرى، اى خداى مرداس مرا هم به مرداس ملحق كن...» همچنين اين ابيات را سروده است: «زندگى براى من خشم و كينه افزوده و بر دوستى من در مورد خروج ابو بلال افزوده است، مىپرهيزم از آنكه بر بستر بميرم و آرزوى مرگ زير نيزههاى بلند دارم...»
ابو العباس مبرد مىگويد: اين عمران بن حطان يكى از افراد خاندان عمرو بن- يسار بن ذهل بن ثعلبه بن عكابة بن صعب بن عك بن بكر بن وائل بوده است، او سالار گروهى از خوارج «صفريه» است و فقيه و خطيب و شاعر ايشان هم بوده، شعر او بر خلاف شعر ابو خالد قنانى است كه او هم از همان گروه بوده است. قطرى بن- فجاءة مازنى براى او ابياتى نوشته و فرستاده و او را در مورد خوددارى از شركت در جنگ سرزنش كرده بود كه چنين بوده است: «اى ابو خالد يقين داشته باش كه جاودانه نخواهى بود و خداوند براى كسى كه از جهاد خوددارى كند و فرونشيند عذرى باقى نگذارده است، آيا مى- پندارى كه خارجى بر هدايت است و خودت ميان دزد و منكر خدا اقامت مىكنى» ابو خالد در پاسخ او اين ابيات را سرود و فرستاد: «همانا آنچه مايه افزونى محبت من به زندگى است موضوع دختركان من است كه همگان از اشخاص ضعيف هستند، از اين پرهيز مىكنم كه پس از