جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
من شاهد فقر و تنگدستى باشند و پس از آنكه آب صاف و گوارا مىنوشيدهاند آب تيره و كدر بياشامند...» ابو العباس مبرد مىگويد: از جمله چيزهايى كه عباس بن ابو الفرج رياشى از قول محمد بن سلام جمحى براى من نقل كرد اين است كه چون حجاج، عمران بن حطان را از خود براند، او شروع به گردش ميان قبايل كرد و به هر قبيله كه مىرسيد براى خود نسبى را بيان مىكرد كه به نسب آنان نزديك باشد.خودش در اين باره چنين مىگويد: «ميان قبيله بنى سعد بن زيد و عك و عامر عوبثان و لخم و ادد بن عمرو و بكر و بنى غدان فرود آمديم» سپس از آنجا بيرون آمد تا روح بن زنباع جذامى را ديد، روح از ميهمانان پذيرايى مىكرد و افسانه سراى عبد الملك بن مروان و در نظر او گرامى و محترم بود.پسر عبد الملك درباره روح گفته است: به هر كس آنچه را كه به ابو زرعه داده شده بخشيده شود فقه مردم حجاز و زيركى اهل عراق و فرمانبردارى مردم شام به او ارزانى شده است.عمران بن حطان به روح چنين اظهار داشت كه از قبيله ازد است. روح هر شعر نادر و حديث غريبى كه از عبد الملك مىشنيد چون از عمران مىپرسيد آن را مىشناخت و بر آن مىافزود. روح به عبد الملك گفت: من ميهمانى دارم كه از امير المؤمنين هيچ شعر و خبرى نمىشنوم مگر اينكه او آنرا مىشناسد و دنبالهاش را مىافزايد. عبد الملك گفت: برخى از اخبارش را براى من نقل كن. او پارهيى از اشعار و جملات او را براى عبد الملك نقل كرد. عبد الملك گفت: اين لغت و لهجه عدنانى است و گمان من اين است كه او عمران بن حطان است. تا آنكه شبى درباره دو بيتى كه مطلع آن چنين است: «خوش باد ضربتى...» گفتگو كردند.