جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 280
نمايش فراداده

سپس روزى ضمن بگو مگويى كه ميان مروان و خالد صورت گرفت و مجلس انباشته از سران قوم بود مروان به خالد گفت: اى پسر زنى كه «نشيمنگاهش خيس است» ساكت باش. خالد گفت: آرى به جان خودم سوگند كه تو موتمن خائنى و در حالى كه مى‏گريست از مجلس بيرون رفت. او كه نوجوانى بود پيش مادر خويش رفت و موضوع را به او گفت. مادرش گفت: آرام بگير و مبادا كه مروان در تو ناراحتى ببيند من خودم كار او را كفايت مى‏كنم. و چون مروان پيش مادر خالد آمد پرسيد: خالد به تو چه گفت گفت: چه مى‏بايست بگويد مروان گفت: آيا از من شكايت نكرد گفت: خالد براى تو بيش از آن احترام قائل است كه از تو گله گزارى كند. گفت: راست مى‏گويى. مادر خالد چند روزى درنگ كرد تا آنكه روزى مروان در خانه او خوابيد. او با كنيزكان خود قرار گذاشته بود، آنان برخاستند گليم‏ها و پشتى‏ها را روى مروان نهادند و بر آن نشستند تا او را خفه كردند و اين كار در ماه رمضان بود.

و به گفته واقدى مروان در آن هنگام شصت و سه ساله بود. ولى هشام بن محمد كلبى مى‏گويد: مروان در آن هنگام هشتاد و يك سال داشته، و مدت خلافت او نه ماه بوده است و گفته شده است. ده ماه بوده است، او در آن هنگام كه دبير عثمان بود از خود عثمان بيشتر فرمان صادر مى‏كرد و از او بر كارها مسلطتر بود و هر لطفى هم كه مى‏خواست نسبت به هر كس انجام مى‏داد و اين موضوع از بزرگترين عوامل خلع و قتل عثمان بود.

گروهى گفته‏اند ضحاك بن قيس چون در مرج راهط فرود آمد مردم را براى بيعت با ابن زبير دعوت نمى‏كرد بلكه براى بيعت با خود دعوت مى‏كرد و با او كه قريشى بود به خلافت بيعت شد. ولى آنچه بيشتر گفته‏اند و مشهورتر است اين است كه او براى ابن زبير دعوت مى‏كرده است.

خطبه (73)

از سخنان آن حضرت (عليه السلام) هنگامى كه آهنگ بيعت با عثمان كردند [در اين سخنان امير المومنين (عليه السلام) كه خطاب به اهل شورى است‏