روزى عمر بن خطاب به همنشينان خود كه عمرو عاص هم ميان ايشان بود گفت: بهترين چيزها چيست هر يك از ايشان هر چه در نظرش بود گفت. عمر گفت: اى عمرو تو چه مىگويى گفت: «در سختىها پايدارى و استوارى كن كه سپرى خواهد شد».
عمرو عاص به عايشه گفت: دوست مىداشتم كه تو در جنگ جمل كشته شوى.
عايشه گفت: اى بى پدر، به چه سبب گفت: به مرگ خود مرده بودى و به بهشت مىرفتى و ما كشته شدن ترا بزرگترين سرزنش براى على بن ابى طالب (عليه السلام) قرار مىداديم.
به پسرانش گفت: پسرانم دانش كسب كنيد كه اگر بىنياز باشيد مايه زيور شماست و اگر فقير شويد مال خواهد بود.
و از سخنان اوست: امير دادگر بهتر از باران پيوسته است و شير دژم بهتر از پادشاه ستمگر است و پادشاه ستمگر بهتر از فتنهيى است كه ادامه يابد. لغزش مرد چون استخوانى شكسته است كه درست مىشود ولى لغزش زبان هيچ چيز باقى نمىگذارد و رها نمىكند. و آن كس را كه عقل نيست آسوده است. عمر براى عمرو عاص نامه نوشت و از او درباره دريا نوردى و كشتى پرسيد.
او نوشت: پديده بزرگى است كه خلقى ناتوان بر آن سوار مىشوند، همچون كرمهايى بر چوب ميان غرق شدن و نجات يافتن. عمرو عاص به عثمان در حالى كه بر منبر خطبه مىخواند گفت: اى عثمان تو بر اين امت نهايت سختى و كار را بار كردى، پس انحراف تو ايشان را از راه راست منحرف كرد اينك يا معتدل شو يا از كار بر كنار رو.
و از سخنان عمرو عاص است كه از كريم و بزرگوار چون گرسنه شود و از فرومايه چون سير شود بر حذر باش و بترس كه بزرگوار چون گرسنه بماند حمله