جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3
لطفا منتظر باشید ...
مىكند و فرومايه چون سير شود حمله مىكند.و از سخنان اوست كه ناتوانى با سستى گرد آمد، حاصل آن دو پشيمانى بود و ترس با تنبلى درآميخت، حاصل آن دو محروميت و نوميدى بود.عبد الله بن عباس روايت مىكند و مىگويد: هنگامى كه عمرو عاص محتضر شده بود پيش او رفتم و گفتم: اى ابا عبد الله، همواره مىگفتى دوست دارم عاقلى را در حال مرگ ببينم و از او بپرسم خويشتن را چگونه مىيابى گفت: خود را چنان مىبينم كه گويى آسمان بر زمين چسبيده و من ميان آن دو قرار گرفتهام و خود را چنان احساس مىكنم كه گويى از سوراخ سوزنى تنفس مىكنم. عمرو عاص سپس گفت: پروردگارا، هر چه مىخواهى چندان از من بگير كه راضى شوى. سپس دستهاى خود را برافراشت و عرضه داشت: پروردگارا فرمان دادى، سرپيچى كرديم و از كارهايى منع فرمودى و مرتكب آن شديم. خدايا نه بىگناهم كه پوزش بخواهم و نه تاب و ياراى انتقام دارم ولى به هر حال پروردگارى جز خداوند نيست و همين سخنان را تكرار مىكرد تا جان داد.ابو عمر بن عبد البر در كتاب الاستيعاب اين خبر را چنين آورده است كه چون مرگ عمرو عاص فرا رسيد گفت: خداوندا فرمانم دادى فرمان نبردم، از امورى مرا نهى فرمودى، خوددارى نكردم. آن گاه دست خويش را بر گردن خود و جايى كه غل را قرار مىدهند نهاد و عرضه داشت، نه بىگناهم كه پوزش بخواهم و نه ياراى انتقام دارم. اينك سركش نيستم بلكه آمرزشخواهم، خدايى جز تو نيست، و همين كلمات را تكرار مىكرد تا درگذشت.ابن عبد البر مىگويد: خلف بن قاسم، از حسن بن رشيق، از طحاوى، از مزنى، از شافعى نقل مىكرد كه مىگفته است: ابن عباس در بيمارى مرگ عمرو عاص به عيادت او رفت و بر او سلام كرد و گفت: اى ابا عبد الله، چگونهاى گفت: چنانم كه مىبينم اندكى از امور دنيايى خود را اصلاح كردم و بسيارى از دين خود را تباه ساختم. اگر آنچه را اصلاح كردم تباه كرده بودم و آنچه را تباه كردهام اصلاح كرده بودم بدون ترديد رستگار مىشدم. اينك اگر طلب و جستجو برايم سود بخش بود چنان مىكردم و اگر امكان گريز و در آن نجات من فراهم مىبود مىگريختم، ولى اكنون چون كسى هستم كه ميان آسمان و زمين گرفتار تنگى نفس باشد نه با دستهاى