كن شايد خداوند، گمراه خاندان حرب را بدانگونه درمانده كند» يعنى معاويه را و سپس گفت: به خدا سوگند ترا سرزنش نمىكنم بلكه خود را نكوهش مىكنم و هر آينه فردا پگاهى خواهم داشت كه هرگز پس از آن پگاهى ديگر نخواهم داشت. ابو وازع رفت و شمشيرى خريد و پيش تيز كننده و صيقل دهندهيى كه همواره خوارج را نكوهش مىكرد و افراد حكومت را بر اسرار و امور پوشيده آنان آگاه مىساخت رفت و درباره شمشيرى كه خريده بود با او مشورت كرد او شمشير را پسنديد و از آن تعريف كرد. ابو وازع گفت: آن را براى من تيز كن و چون آن را بدانگونه كه مىخواست تيز كرد ناگهان شمشير را بر آن صيقل دهنده فرود آورد و او را كشت و سپس به مردم حمله كرد كه از پيش او گريختند، او خود را به محل گورستان بنى يشكر رساند آنجا مردى داربست خانه خود را بر او افكند و او را از پاى درآورد و ابن زياد دستور داد او را برادر كشيدند.
ابو العباس مبرد مىگويد: ديگر از پارسايان خوارج كه در جنگ كشته شد، عمران بن حارث راسبى است كه در جنگ دولاب كشته شد. او با حجاج بن باب حميرى كه در آن جنگ امير مردم بصره و علمدار ايشان بود جنگ كرد و آن دو به يكديگر ضربهيى زدند كه هر دو مرده در افتادند. ام عمران در مرثيه او چنين سروده است: «خداوند عمران را تأييد و پاك كرد و عمران سحرگاهان خدا را فرا مىخواند، آرى از خداوند در نهان و آشكارا مسألت مىكرد كه به دست شخص ملحد و مكار شهادت نصيب او كند...» گويد: ديگر از سران خوارج كه در جنگ دولاب كشته شد نافع بن ازرق است كه [به اصطلاح] از خلفاى خوارج است و به او عنوان امير المومنين داده بودند و مردى از خوارج در مرثيه او چنين سروده است: