جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 57
نمايش فراداده

مقيم شد تا آنكه نامه مروان بن محمد به او رسيد كه در آن به او فرمان داده بود شتابان به مكه رود و عهده‏دار امارت حج گردد. ابن عطيه شتابان و سبكبار فقط همراه نوزده سوار عازم مكه شد، مروان از نامه‏يى كه نوشته بود پشيمان شد و گفت: با اين كار ابن عطيه را به كشتن دادم و او بزودى شتابان و سبكبار از يمن بيرون خواهد آمد كه به حج برسد و خوارج او را خواهند كشت. و همانگونه شد كه او گفته بود. ميان راه گروهى انبوه با او برخوردند، كسانى كه از خوارج بودند گفتند: منتظر چه هستيد هم اكنون بايد انتقام خون برادران خود را بگيريم و كسانى كه از خوارج نبودند پنداشتند كه او از خوارج است و از چنگ ابن عطيه گريخته است، سعيد و جمانه پسران اخنس كه از قبيله كنده بودند همراه گروهى از قوم خويش كه از خوارج بودند بر او حمله بردند. ابن عطيه آهنگ سعيد كرد و بر او شمشيرى زد در همين حال جمانة بر ابن عطيه نيزه زد و او را از اسب در انداخت، سعيد از اسب خود پياده شد و بر سينه ابن عطيه نشست. او به سعيد گفت: نمى‏خواهى گرامى‏ترين مردم عرب اسير تو باشد سعيد گفت: اى دشمن خدا آيا مى‏پندارى كه خداوند به تو مهلت مى‏دهد، و با آنكه طالب الحق و ابو حمزه و ابرهه و بلج را كشته‏اى هنوز هم به زنده بودن طمع دارى و سرش را بريد و همه يارانش نيز كشته شدند. و اين اندكى از احوال خوارج در سختگيرى آنان در دين و مواظبت آنان از ناموس خود است، هر چند اصل عقيده ايشان بر گمراهى بوده است. پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هم همين گونه در مورد ايشان خبر داده و فرموده است: «نماز و روزه هر يك از شما در قبال نماز و روزه آنان كوچك و اندك شمرده مى‏شود».

و معلوم است كه معاويه و حاكمان بنى اميه پس از او اين روش و سنت را نداشته و آنان اهل دنيا دارى و سرگرم لهو و لعب و فرو شده در بهره‏گيرى از لذتها بوده‏اند و نسبت به دين كم توجه و برخى از ايشان نيز به زندقه و الحاد متهم بوده‏اند.