جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 7 -صفحه : 407/ 140
نمايش فراداده

اجازه نمى‏دهم كه با آن چيزى را كه از تو نيست مطالبه كنى. پسرك گريست، مزاحم با توجه به اينكه سليمان بن عبد الملك، عمر بن عبد العزيز را بر برادران خود مقدم داشته بود و او را به خلافت گماشته بود، به عمر بن عبد العزيز گفت: با پسر سليمان چنين رفتار مى‏كنى عمر گفت: اى مزاحم، واى بر تو، من در مورد او همان محبتى را احساس مى‏كنم كه نسبت به فرزندان خودم ولى نفس من از انجام دادن چنين كارى خود دارى مى‏كند.

اوزاعى روايت مى‏كند و مى‏گويد: هشام بن عبد الملك و سعيد بن خالد بن عمر بن عثمان بن عفان به عمر بن عبد العزيز گفتند: اى امير المؤمنين، در مورد كارهاى مربوط به دوره حكومت خود هر گونه مى‏خواهى رفتار كن ولى نسبت به خليفگانى كه پيش از تو بوده‏اند و كارهايى به سود و زيان خويش كرده‏اند، دخالت مكن كه بى نياز از آنى كه به خير و شر آنان كارى داشته باشى. عمر بن عبد العزيز گفت: شما را به خدايى كه به پيشگاه او بر مى‏گرديد، سوگند مى‏دهم كه اگر مردى بميرد و فرزندان كوچك و بزرگ از خود باقى بگذارد و بزرگان، كوچكان را فريب دهند و اموال ايشان را بخورند و فرزندان كوچك پس از رسيدن به بلوغ شكايت بزرگترها را در مورد اموالشان پيش شما آورند، شما چگونه رفتار مى‏كنيد گفتند: حقوق آنان را به تمام و كمال بر آنان بر مى‏گردانيم.

عمر بن عبد العزيز گفت: من هم بسيارى از حاكمانى را كه پيش از من بوده‏اند، چنين ديده‏ام كه مردم را در پناه قدرت و حكومت خود گول زده‏اند و اموال مردم را به پيروان و ويژگان و خويشاوندان خود بخشيده‏اند، اينك كه من به حكومت رسيده‏ام براى اين شكايت پيش من آمده‏اند و مرا چاره‏اى جز آن كه اموال ضعيف را از قوى بگيرم و افراد ناتوان را در قبال زورمندان يارى دهم نيست، آن دو گفتند: خداوند امير مؤمنان را موفق بدارد.

ابن ابى الحديد ضمن شرح بقيه موارد اين عهدنامه مطلب تاريخى در خور توجهى نياورده است. بحثى پاكيزه در مورد قتل عمد و خطا و شبه عمد و شبه خطا آورده است و سپس پاره‏اى از نصايح بزرگان اعراب و در پايان اين شرح بخشى از كارنامه اردشير بابكان را كه مشتمل بر نامه او به فرزندان و جانشينان اوست، آورده است.