جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 7 -صفحه : 407/ 88
نمايش فراداده

هرگز نامه كسى را نخواندم مگر آنكه اندازه خردش را از آن دانستم.

دير كردن در پاداش نيكوكار پستى و فرو مايگى است و شتاب در عقوبت گنهكار خطا و سبكى است.

شعبى روايت مى‏كند كه چون زياد خطبه بدون حمد و ثناى خدا و درود به پيامبر را در بصره ايراد كرد- و به همين سبب به خطبه بتراء مشهور است- و از منبر فرود آمد، همان شب صداى مردم را شنيد كه از خود پاسدارى مى‏كردند، گفت: اين چيست گفتند: اين شهر گرفتار فتنه است، آن چنان كه گاه زنى از مردم شهر را جوانان تبهكار مى‏گيرند و به او مى‏گويند فقط حق دارى سه بار فرياد بكشى، اگر كسى پاسخت را داد كه هيچ و گر نه براى ما هر كارى را كه انجام دهيم سرزنشى نيست. زياد خشمگين شد و گفت: پس من چكاره‏ام و براى چه آمده‏ام. چون صبح شد ميان مردم جار زده شد كه جمع شوند و چون جمع شدند گفت: اى مردم من از آنچه شما در آن هستيد، اطلاع يافتم و بخشى از آن را شنيدم. اينك شما را بيم و يك ماه مهلت مى‏دهم كه مدت لازم براى پيمودن مسافت تا خراسان و حجاز و شام است و پس از آن هر كس را پيدا كنيم كه پس از نماز عشاء از خانه خود بيرون آمده باشد، خونش هدر خواهد بود. مردم برگشتند و مى‏گفتند: اين سخن هم همانند سخنان اميرانى است كه پيش از او آمده‏اند. چون مدت يك ماه سپرى شد، سالار شرطه خويش عبد الله بن حصين يربوعى را خواست كه چهار هزار پاسبان داشت و به او گفت: سواران و پيادگان خويش را آماده ساز و چون نماز عشاء را گزاردى و كسى كه قرآن مى‏خواند بتواند دو سه جزو قرآن بخواند و بانگ طبل از قصر بلند شد، راه بيفت و هر كس را كه ديدى از پسرم عبيد الله گرفته تا هر كس ديگر سرش را براى من بياور، و اگر در موردى براى كسب اجازه يا شفاعت به من مراجعه كنى گردنت را خواهم زد.

گويد: بامداد آن شب هفتصد سر بريده بر در كاخ ريخته بود، شب دوم پنجاه سر آورد و شب سوم فقط يك سر آورد و پس از آن چيزى نياورد و چنان شد كه مردم همينكه نماز عشاء مى‏گزاردند، شتابان به خانه‏هاى خود بر مى‏گشتند و چنان بود كه برخى كفشهاى خود را رها مى‏كردند.