«نهم» معتبر نيست در صحت مزارعه آن كه زمين از اول مدت يا در سال اول قابل زراعت باشد، بلكه جايز است مزارعه نمودن زمين باير كه زراعت كردن آن ممكن نيست مگر به اصلاح و تعمير آن تا يك سال يا زيادتر و بنا بر اين هر گاه زمين وقف خاص يا عام، باير شده باشد، براى متولّى جائز است كه چندين ساله به ديگرى مزارعه دهد به طورى كه مصلحت موقوف عليه باشد تا آن را تعمير و اصلاح كند و مثلًا تا دو سال حاصل آن از عامل باشد به ازاء مصارف تعمير و بعد از آن مشترك باشد بطور اشاعه به حصهى معيّن.
«دهم» در اخبار وارد شده كه براى زارع مستحب است وقت تخم افشاندن اين دعا را بخواند: اللَّهُمَّ قَدْ بَذَرْنا وَ أَنْتَ الزَّارِعُ وَ اجْعَلْهُ حَبّا مُتَراكِماً و در بعض اخبار است كه اگر بخواهى زراعت كنى، يك كف از بذر در دست بگير رو به قبله، سه مرتبه بگو أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ «1» بعد از آن سه مرتبه بگو: بَلْ اللَّهُ الزَّارِعُ بعد از آن بگو: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَبّا مُبارَكَاً وَ ارْزُقْنا فِيهِ السَّلامَةَ بعد از آن قبضهى بذر را در آب به پاش. و منقول است كه وقتى كه حضرت آدم (عليه السلام) به زمين آمد و محتاج به طعام و شراب شد شكايت به جبرئيل (عليه السلام) نمود، جبرئيل (عليه السلام) عرض كرد اى آدم! زراعت كن. حضرت فرمود: پس مرا دعايى تعليم نما، عرض كرد بگو: اللَّهُمَّ اكْفِنى مَؤُنَةَ الدُّنْيا وَ كُلَّ هَوْلٍ دَونَ الْجَنَّةِ وَ أَلْبِسْنى الْعافِيَةَ حَتَّى تَهْنِئْنِي الْمَعِيْشَةُ.
و حقيقت آن، معاملهاى است بر درختستان كه ريشههاى آنها در زمين ثابت باشد كه آن را آب دهد به حصه از ميوه آن و اين معاملهاى است عقلائيه و اخبار كثيره دلالت بر مشروعيت آن دارد و احكام آن در ضمن دو فصل بيان مىشود
و آن چند امر است: «اول» ايجاب و قبول و كفايت مىكند در آنها هر لفظى كه دلالت كند بر معناى مذكور، خواه به صيغهى ماضى باشد يا مضارع يا به صيغهى امر يا به جملهى اسميه، با قصد انشاء آن به هر لغتى باشد چه عربى يا فارسى يا تركى و امثال آنها و بعد از ايجاب- قولى، قبول فعلى كافى است و معاطات نيز در آن كافى است. «دوم» بلوغ و عقل و اختيار. «سوم» ممنوع نبودن از تصرّف به سبب سفه يا فلس. «چهارم» آن كه ريشههاى آن را عيناً يا منفعتاً يا منفعت آن را مالك باشد يا آن كه تصرّف او در آن نافذ باشد به سبب ولايت يا وكالت
(1). سورهى واقعه/ آيهى 63 و 64