میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 73
نمايش فراداده

هنگامى كه تو را به بارگاه كرامت و مجلس انسم دعوت كردم، روى گرداندي؛ ولى وقتى دشمن من و تو، تو را به قعر ذلت دعوت كرد، فرمانش را اجابت كردي!....

در اين حال چه جوابى داري! و در محضر پروردگارت چه خواهى گفت؟

اى بى شرم! اى زشت رو...».

اين بنده حقير...

عارف انديشمند، حاج ميرزا جواد آقا در اين بخش عجز و ذلت خويش و عظمت پروردگار را بيان مىكند. او خود را بنده‏اى حقير و خطاكار دانسته، خطاب به پروردگار مىگويد: به عزت و جلالت! و به سلطنت چشمگيرت سوگند كه اگر دست لطف و مرحمت خود را به سوى من نياورى، در گرداب معصيت سقوط خواهم كرد؛ در قعر جهنم سوزان گرفتار خواهم شد و به حزب شياطين خواهم پيوست؛ زيرا نفس من در همين دنياى پست رشد يافته، طوفان هوس‏ها توان تدبير صحيح و تصميم درست را از من ربوده است. درخت وجودم به لجنزار شهوت عادت كرده، زشت و زيبا را نمىشناسد. صفات زشت در جانم ريشه دوانيده، اعمال ظلمت افزا، هوشمندىام را سلب كرده است.

چون سخن بدين‏جا مىرسد، آهى از صميم جان كشيده، خويشتنِ خويش را در اسارت نفس وقلعه شيطان مىبيند. آن دو را حكمرانان كشور خود قلمداد كرده است. حكمرانانى كه روحش را به هلاكت