كشاندهاند؛ سراسر وجودش را از خاكستر تباهى و سياهى انباشتهاند؛ به گونهاى كه جايى براى سبزهزار لطف و دشتستان ادب الهى باقى نمانده است. ديگر چگونه مىتواند به ياد خداوند خويش باشد و چطور زبان به نام مقدّس او بگشايد در حالى كه در ظلمت عصيان و تاريكى نافرمانى فرو غلتيده، طوفان هوس شعلههاى حضور و مشعلهاى ادراك ذات الهى را به خاموشى كشانده است.
بدين جهت در آخرين سخنان خود از پروردگار كمك طلبيده، تنها او را ناصر و نجاتدهنده خويش مىشمرد:
«بار الها! از رسوايى حالاتم و زشتى روحيّاتم به توشكايت آوردهام و به خانه فضل و كرامتت پناهنده شدهام.
الها! به خود ستم كردهام و اعتراف به آن دارم. پيش از برپايى قيامت، راهى براى رهايى از جهنم نشانم ده!
اى سيّد ما! تو را وسيله شفاعت نزديكانت و نزديكانت را وسيله پذيرش شفاعتشان قرار مىدهيم تا سايه لطف و مغفرتت را بر ما بيفكنى و ما را از رايحه معرفت و محبتت محروم مسازى...
... به ما رحم كن كه هر چه از ما شده گذشته است.(1)»
در اين مقال، معرفتى افزون از گفتههاى عارف فرزانه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا برمىگيريم. جامى جلابخش دل و ديده نصيبمان مىشود
(1). رساله لقاءالله، «راز و نياز»، ص 184 ـ 186.