میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 74
نمايش فراداده

كشانده‏اند؛ سراسر وجودش را از خاكستر تباهى و سياهى انباشته‏اند؛ به گونه‏اى كه جايى براى سبزه‏زار لطف و دشتستان ادب الهى باقى نمانده است. ديگر چگونه مىتواند به ياد خداوند خويش باشد و چطور زبان به نام مقدّس او بگشايد در حالى كه در ظلمت عصيان و تاريكى نافرمانى فرو غلتيده، طوفان هوس شعله‏هاى حضور و مشعل‏هاى ادراك ذات الهى را به خاموشى كشانده است.

بدين جهت در آخرين سخنان خود از پروردگار كمك طلبيده، تنها او را ناصر و نجات‏دهنده خويش مىشمرد:

«بار الها! از رسوايى حالاتم و زشتى روحيّاتم به توشكايت آورده‏ام و به خانه فضل و كرامتت پناهنده شده‏ام.

الها! به خود ستم كرده‏ام و اعتراف به آن دارم. پيش از برپايى قيامت، راهى براى رهايى از جهنم نشانم ده!

اى سيّد ما! تو را وسيله شفاعت نزديكانت و نزديكانت را وسيله پذيرش شفاعتشان قرار مىدهيم تا سايه لطف و مغفرتت را بر ما بيفكنى و ما را از رايحه معرفت و محبتت محروم مسازى...

... به ما رحم كن كه هر چه از ما شده گذشته است.(1)»

با چه زبانى و با چه رويى؟!

در اين مقال، معرفتى افزون از گفته‏هاى عارف فرزانه مرحوم حاج ميرزا جواد آقا برمىگيريم. جامى جلابخش دل و ديده نصيبمان مىشود

(1). رساله لقاءالله، «راز و نياز»، ص 184 ـ 186.