الّذي هو لك، و لم ير مستحقّا لهذه المحامد و الممادح غيرك. (67) و بي فاقة إليك لا يجبر مسكنتها إلّا فضلك، و لا ينعش من خلّتها إلّا منّك وجودك، فهب لنا في هذا المقام رضاك، و أغننا عن مدّ الأيدي إلى من سواك، إنّك على ما تشاء قدير. (68)
دعوني و التمسوا غيري، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان، لا تقوم له القلوب، و لا تثبت عليه العقول. (1) و إنّ الآفاق قد و مدح گفتن جز تو را. (67) [و] مرا حاجت است به تو، شكسته بست نكند درويشى آن را جز فضل تو، و ور ندارد از حاجت آن مگر عطاء تو و سخاوت تو، پس ببخش ما را در اين مقام [به] خشنودى تو خود، و بىنياز گردان ما را از كشيد[ن] دستها به حاجت وا كسى بجز تو، بدرستى كه تو بر آنچه خواستى توانائى. (68) 91- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] آن گاه كه خواستند او را مردمان بر بيعت [كردن به او] پس از قتل عثمان دست بداريد و طلب كنيد بجز مرا، بدرستى كه ما رو آورندگانيم بر كارى كه مر او را روىها است و رنگها، كه به جا نماند مر او را دلها، و استوار ندارد بر آن عقلها. (1)