نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6

مصحح: عزیزالله جوینی‏

جلد 1 -صفحه : 491/ 77
نمايش فراداده

يركب الصّعب و يقول: هو الذّلول (1) و لكن الق الزّبير، فإنّه ألين عريكة، و قل له: يقول لك ابن خالك: عرفتني بالحجاز و أنكرتني بالعراق، فما عدا ممّا بدا (2) قال السيد، رضى الله عنه: و هو أوّل من سمعت منه هذه الكلمة، أعني: «فما عدا مما بدا

32- و من خطبة له عليه السلام

أيّها النّاس، إنّا قد أصبحنا في دهر عنود، و زمن شديد، يعدّ المحسن فيه مسيئا، و يزداد الظّالم فيه عتوّا، (1) لا ننتفع بما علمنا، و لا نسأل عمّا جهلنا، و لا نتخوّف قارعة حتّى تحلّ بنا. (2) [شاخ‏] خود [را] و برنشيند و اختيار كند كار دشوار را، و گويد: اين آسان و رام كرده است. (1) و ليكن ببين زبير را بدرستى كه او را نرم‏تر باشد طبيعت او، و بگو مر او را كه مى‏گويد تو را پسر خالك تو: بشناختى مرا و بيعت كردى به حجاز و به مدينه، و انكار كردى حق را به عراق، پس چه باز داشت [تو را] از آنچه ظاهر بود اوّل (2) [گفت سيد رضى، خدا از وى خشنود باد]: و او اوّل كسى [است‏] كه شنيدم [از وى‏] اين سخن را- مى‏خواهم: «پس چه بازداشت تو را از آنچه ظاهر شده بود اوّل».

32- [و از خطبه‏هاى آن حضرت (عليه السلام) است‏] اى مردمان بدرستى كه ما گشتيم در روزگار ستيهنده، و زمانى سخت، كه شمرند نيكوكار را در او بد كردار، و زياده شود ظالم را در او به ظلم. (1) سود نكنيم بدانچه دانيم ما، و سؤال نكنيم از آنچه ندانيم، و نترسيم از چيزى كوبنده‏اى يا سختى تا كه فرود آيد به ما. (2)