(عدالت عبارتست از جريان مطابق قانون) سپس براى راهنمائى افكار از توصيفات سلبى استفاده مىشود، مثلا مىگوئيم: عدالت روش خوش آيند محض نيست، عدالت از نسخ احساسات نمىباشد، عدالت وزن و شكل و رنگى ندارد... قسم چهارم- بيان روابطى كه انسانها مىتوانند ميان خود و خدا بر قرار سازند. به اتفاق همه صاحبنظران علوم اسلامى، امير المؤمنين عليه السلام تجسم يافتهاى از قرآن بود. و شناخت او در باره قرآن و ايمان او به تمام محتويات آن در حد اعلاء بود. و اين تجسم در سخنان آن بزرگوار بخوبى روشن مىشود، لذا بطور قطع او نزديكى خدا را به خود مطابق آيه: «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد.» (و ما از رگ گردن به او نزديكتريم) و هو معكم اينما كنتم. (و او با شما است هر كجا كه باشيد) اعتقاد داشته و با يقين مشهودى آنرا دريافته است. در مواردى متعدد از نهج البلاغه هم ارتباط مستقيم خود را با خدا توضيح داده است. از آن جمله:
1- در آن هنگام كه ذغلب يمانى از او مىپرسد كه هل رايت ربك (آيا پروردگارت را ديدهاى) چنين پاسخ مىدهد: أ فأعبد ما لا ارى فقال و كيف تراه فقال: لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان. (آيا عبادت كنم چيزى را كه نمىبينم ذغلب پرسيد: چگونه خدا را مىبينى فرمود: خدا را چشمها با مشاهده عينى نمىبينند، ولى دلها با حقايق ايمان آنرا درمييابند)
2- اللهم انك آنى الاسين لاوليائك و احضرهم بالكفاية للمتوكلين عليك تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع عليهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم فاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم اليك ملهوفه. ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجئوا الى الاستجارة بك علما بان ازمة الامور بيدك و مصادرها عن قضائك. «خداوندا، توئى مأنوسترين مأنوسها با اوليائت، و توئى حاضرترين آنان براى كفايت به امور توكل كنندگان بر تو. توئى كه نهانىهاى درون آنان را مىبينى و به حال آنان در درونشان آگاهى. اندازه بينائيهاى آنانرا مىدانى. اسرار پوشيده آنان براى تو آشكار و دلهايشان شيفته و بيقرار توست. اگر تنهائى در اين دنيا بوحشتشان بيندازد، بياد تو انس مىگيرند و اگر مصائب روزگار بر سر آنان فرو ريزد، پناه بسوى تو مىبرند، زيرا آنان مىدانند كه زمام همه امور بدست تست و مبانى آنها مستند به قضاى تست» در اين جملات رابطه خداوندى با انسانها بقرار زير مطرح شده است:
1- رابطه انس- هر اندازه كه بر رشد شخصيت آدمى بيفزايد، انس وى با خدا بيشتر و سازندهتر مىگردد، زيرا اين يك قاعده كلى است كه:
انس با عقل و عظمت و شكوه آن، بدون به فعليت در آوردن تعقل امكان پذير نيست، درك