شده با زمينه ظهور پيامبران ديگر و بعثتهاى ديگر تطبيق مىكند و آن جمله اينست: «و اهل الارض يومئذ ملل متفرقة و اهواء منتشرة و طرائق متشتتة بين لله بخلقه او ملحد فى اسمه او مشير الى غيره» مردم روى زمين در آن هنگام فرقههاى جدا جدا داراى هوسهاى پراكنده و شيوههاى گوناگون بودند. كسانى خدا را با آفريدگانش همانند مىكردند و كسانى در نام او فرو مانده و به او نرسيده بودند و كسانى ديگر به حقيقتى جز او اشاره مىكردند. اين كلمات، كلمات بسيار پر مغزى است و ما باختصار به شرح آن مىپردازيم: (مردم روى زمين در آن هنگام كه پيامبر ظهور مىكند فرقههاى جدا جدا بودند) يعنى يك انديشه همه گير و همه گستر بر ذهنها حاكم نبود و اين نشانه عدم وجود يك فرهنگ قابل پذيرش، و يا نشانه جدائيها و اختلافهاى فراوان ميان انسانهاست و خود اين از نشانههاى جهالت است. هوسهاى پراكنده به دو معنا مىتواند باشد.
معناى سادهتر اين كه انسانها در هر بخشى از بخشهاى جامعه يا در هر بخشى از بخشهاى روى زمين داراى خواستها و جهت گيريهاى ويژه خودشان بودند. كسانى در اين گوشه يا در اين طبقه يا در اين قشر و در اين صنف به چيزى شوق مىورزيدند و كسانى در قشر و طبقه و صنف و شغل ديگر به چيز ديگر. آرمانهاى مشترك در جامعه وجود نداشت و اين هم نشانه انحطاط يك جامعه است.
معناى دوم: منظور او هوسهاى پراكنده يعنى وقتى شما در سراسر عالم نگاه مىكرديد چند قطب و چند قدرت بيشتر وجود نداشت در ايران، ساسانيان بودند و طاغوتهاى ساسانى، در روم امپراطوران روم بودند، در حبشه سلطانى و طاغوت ديگرى در چند نقطه عالم چندين مستبد خودكامه، ديكتاتور در رأس زندگى مردم قرار داشتند هر جا هر طاغوتى در رأس يك جامعهيى قرار داشت آنچه در سطح جامعه مشاهده مىشد و احساس مىشد كامجوئيهاى آن طاغوت بود، اگر در جامعه ايرانى آن زمان ظلم بود اگر آقايى بى حد و حصر برهمنان و نظاميان و خانوادههاى بزرگ و اشرافى بر مردم تحميل مىشد اين در حقيقت به معناى كامجويى آن طاغوتى بود كه در رأس قرار داشت او اين طور مىخواست و اگر مردم در زير فشار ظلم طبقاتى و اقتصادى فرهنگى و اخلاقى دست و پا مىزدند اين در حقيقت گوشهيى و جلوهيى از كامجويى آن طاغوت بزرگ را نشان مىداد. بنا بر اين هوس يك انسان در بخش عظيمى از جامعه بشريت و خانواده بشريت مشاهده مىشد و محسوس و ملموس بود. دنيا در يك چنين وضعى بود.