است بعيد، سپس گفتند: بلكه وعدهاى دروغ و رستاخيز همين زندگى دنياست كه در آن مىميريم و زنده مىشويم.
آنها بدين گمراهى خود ادامه دادند و نوح را تكذيب كردند كه بر خدا دروغ مىبندد و تصميم گرفتند كه هرگز بدو ايمان نياورند و سخنش را باور نكنند.
اين تكذيب بر دل نوح (ع) آن بنده صالح كه شناخت پروردگار سراسر قلب تسليم شده او را فرا گرفته بود، و خود از خويشتن قدرتى سراغ نداشت، سخت گران آمد، و به درگاه پروردگار خود دعا كرد و گفت: «رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ- پروردگارا، اكنون كه تكذيبم مىكنند، ياريم كن».
[23] در آيات پيشين نعمتهاى خدا را بر بشر ديديم، ولى از چه روست كه مىبينيم انسان با وجود تجلّى در همه چيز، به او ناسپاسى و كفر مىورزد، و ميان خود و شناخت او پردههايى دروغين مىآويزد و از نشانههاى ذات متعال او روى مىگرداند؟
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ- هر آينه نوح را بر قومش فرستاديم، گفت: اى قوم من، خداى يكتا را بپرستيد. شما را خداوندى جز او نيست. آيا پروا نمىكنيد؟» همانا تسليم و سر سپردگى انسان به نيروهاى ديگر است كه او را از شناخت خدا و فرمانبردارى از او دور مىكند. اين آيه مشكل قوم نوح را بيان مىكند، آنها به نيروهايى ديگر سر سپرده بودند. آيه بعدى به دو نيرو از آنها توجّه مىافكند:
[24]
خود پرستى كه آنها را به جانب بزرگى فروشى نسبت به حق راند.
«فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً- مهتران قومش گفتند: اين مرد انسانى است همانند شما، مىخواهد بر شما برترى جويد. اگر خدا مىخواست