تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 8 -صفحه : 483/ 162
نمايش فراداده

فرشتگانى را مى‏فرستاد ...»

اگر انسان حق را ملاك و ميزان قرار مى‏داد نه خود را، پروايى نداشت كه به چه كسى تسليم مى‏شود، وقتى آن كس نماينده رسالت و رفتار الهى بود.

دوّم

تقليد از پدران.

«ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ- ما هرگز چنين چيزى در روزگار نياكانمان نشنيده‏ايم.»

[25] اين دو سبب بود كه آنها را وادارد پيامبر خدا، نوح (ع) را متّهم به جنون كنند.

«إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ- او مرد ديوانه‏اى بيش نيست. يك چند بر او صبر كنيد.»

شناخت و معرفت به انسان نزديك است و دسترسى بدان براى او آسان، ولى آدمى به كبريا تقليد يا كوردلى گرفتار مى‏شود، و بدين سان تا مى‏تواند از ايمان و معرفت دورى مى‏گزيند. ما براى آن كه ايمان را در نفوس خود بيافرينيم بايد با كبر و بزرگى فروشى بستيزيم و قسمتى از عادات و تقليدهاى منفى خود را كه پيشينيان بر آن مى‏رفته‏اند تغيير دهيم و بلكه حتى عادات نيكويشان را نيز كه به علّت تغيير شرايط مناسب نيستند و شايسته‏تر است كه عاداتى ديگر جايگزين آنها شود، ترك گوئيم.

نكته‏اى باقى است كه ناگزير بايد از خلال داستان نوح و قومش گفته شود و آن اين است كه: آنها هنگامى كه مى‏خواستند رهبرى الهى را انكار كنند اصلا خدا را انكار كردند، و براى آن كه ايمان كامل شود التزام به رهبرى الهى ناگزير است و از اين روست كه پيامبر خدا (ص) گفت:

«كسى كه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرگش مرگ جاهليّت است».

و امام على (ع) راست و درست گفت وقتى كه فرمود:

«كسى كه حكيمى او را ارشاد و راهنمايى نكند هلاك مى‏شود».