به داستانهاى اندوهبار و قصههايى عبرتآموز شد و هيچ اثرى از وجودشان باقى نماند جز آن كه در حافظه تاريخ عبرتها و مثالها و نيز نعمتهاى الهى از آنها به يادگار ماند و از آنجا كه ايمان نياوردند از رحمت خدا دور و محروم ماندند.
به نظر مىرسد زندگى اين اقوام تقريبا شبيه يكديگر بوده است، ولى در مورد فرعون و همراهانش وضع تفاوت داشته و از اين رو نام او جداگانه آمده است، بدين معنى كه موسى و هارون را پروردگارشان نزد آنها فرستاد و آنها گردنكشى و استكبار كردند و به طغيان و گردنكشى در زمين پرداختند و گفتند: شگفتا! چگونه است كه اين دو به ما فرمان مىدهند به ايشان ايمان بياوريم و از آنها اطاعت كنيم در حالى كه قومشان همه ما را عبادت مىكنند و مىپرستند؟! و اين تكبّر و گردنكشى آنها را خوار و ذليل ساخت و به تكذيب آن دو فرستاده الهى پرداختند، و از اين رو سنّت جارى الهى در خصوص هلاك كردن تكذيب كنندگان در حق آنها نيز جارى و سارى گرديد.
امّا خداوند اراده هلاك آنان را نفرموده بود بلكه مىخواست آنها را هدايت كند و از همين رو بود كه پيامبرى همراه با كتابى رهنما نزد آنان فرستاد.
[40] پس از آن كه يكى از پيامبران (هود يا صالح) قوم خود را دعوت كرد، و آنها بر ضد او گردنكشى كردند و بدو بزرگى فروختند، وى از درگاه خداوند مسئلت كرد كه او را يارى كند، آن گاه خطاب الهى چنين نازل شد:
«قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ- گفت: به همين زودى از كرده پشيمان مىشوند.»
پس پايانشان نزديك است و خواهند دانست كه چنان سرانجامى نتيجه كردار خودشان است، و پشيمان خواهند شد. بيان الهى كه گويد: (عمّا قليل- به زودى) براى آن است كه آنها پاداش خود را دور و بعيد مىشمردند و مىگفتند:
«دور است، دور است».