«فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً- پس مانند زباله خشكشان كرديم ...»
الغثاء همان زباله و زوايدى است كه هنگام سيل گرد مىآيد يا در پشت بندهاى رودها جمع مىشود، آلودگيها و زوايدى كه براى انسان سودى ندارد، و پايان متكبّران نيز چنين است و هلاك آنها عاطفه هيچ كسى را بر نمىانگيزد، زيرا مردمى ستمكارند و از اين رو لعنت شبانه روزى بدرقه راهشان مىشود.
«فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ- اى نصيب مردم ستمكاره دورى از رحمت خدا باد.»
[42] هنگامى كه خدا آنان را هلاك مىكند هيچ توجّهى به آنان ندارد زيرا وجودشان هيچ چيزى به ملك او نمىافزايد و از عدم و هلاكشان هيچ كاستى و خسرانى حاصل نمىشود، از آنجا كه «أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ- «18» چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو پس موجود مىشود.»
از اين رو قومى ديگر را جز آنها بيافريد.
«ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ- و بعد از آنها مردمى ديگر بيافريديم.»
[43] و هر يك از امّتهاى اين نسلها را اجل و مهلتى محدود بود.
«ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ- هيچ ملّتى از اجل خود نه پيش مىافتد و نه تأخير مىكند.»
يقين آدمى بدين حقيقت كه فرصت دنيا محدود است و چون اجلش فرا رسد نمىتواند آن را به تأخير اندازد او را بر آن مىدارد كه از پروردگار خود پروا داشته باشد و پرهيزگارى كند زيرا مىداند كه پايانش مهلتى است كه بر شخص او معلوم نيست و هر لحظهاى ممكن است عذاب او را در بر گيرد.
آيات قرآنى عادتا به جماعت و گروه (امّت، ملّتها يا طائفه، ...) اشاره
18- يس/ 82.