تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 8 -صفحه : 483/ 382
نمايش فراداده

ياران خويش فرمود تا چنان كنند، ثقيفيان مى‏پنداشتند اگر بدان سنگهاى بى‏زبان توهين كنند خشكسالى و بلا بر سر آنان خواهد تاخت و اين به سبب تبليغات فشرده سلطه‏گرايانه‏اى بود كه شادخوارانى كه به نام آن بتها بر ساده دلان حكم مى‏راندند، به راه انداخته بودند.

و امروز مى‏بينيم كه بعضى ملتها بتهايى بشرى را تقديس مى‏كنند، و مى‏پندارند كه آنها مصدر آرامش و آسايشند، برخى مى‏گويند: «خدا شاه را عزّت دهد» و برخى مى‏گويند «خدا شيوخ را عزّت دهد» يا «خدا، شاه، ميهن» به جاى توجّه به خدا، و دعا براى مؤمنان، وانگهى شاه و رئيس و فرمانروا كيست كه ما باور كنيم اوست كه اساس هر خير و بركتى است؟! آرى، در واقع منفى گرايى مردم همان بيرون كشيدن خود از پهنه سياست است، و همين است كه محيطهاى مناسب را براى رشد رژيمهاى فاسد و باد افكندن طاغوت در پوست خود ساخته است.

«وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- و مالك مرگ و زندگى و رستاخيز نيستند.»

شايد مقصود از خدايانى كه قرآن در گفته خود ياد كرده «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً- سواى او خدايانى گرفتند» رموز و مظاهر اجتماعى مورد پرستشى سواى خداست، نه بتهاى سنگى، زيرا بت را مرگ و زندگى نيست و اين دو امر از طبيعت انسان است.

نشور، همان رستاخيز پس از مرگ است، و چگونه كسى كه اختيار اين امر را براى خود ندارد مورد پرستش قرار مى‏گيرد؟

[4] «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً- و كافران گفتند كه اين جز دروغى كه خود بافته است و گروهى ديگر او را بر آن يارى داده‏اند، هيچ نيست. حقّا آنچه مى‏گويند ستم و باطل است.»

از لحاظ لغوى افك به معنى دروغ است و افتراء ساختن دروغ بى‏پايه