پس ديگر جايى براى «فداء» در رسالت الهى نيست. خدا خود شفيع انسان است او زمانى شفاعت ديگران را مىپذيرد كه اهليت داشته باشند چنان كه مىفرمايد: «اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبهپذير و مهربان مىيافتند». «11»
پس معنى شفاعت حقيقى همان است كه بدان اشارت شد و در آيه كريمه بر آن تأكيد ورزيد، كه انسان خود احساس گناه كند و نيز بداند كه بايد از گناه خود توبه كند. اين امر مستلزم انكسار قلب است و نيز تصميم قوى كه ديگر مرتكب آن گناه و هر گناه ديگر نمىشود. سپس نزد پيشواى دينى بيايد يا كسى كه همانند او باشد و نزد او استغفار كند.
خلاصه آن كه: اعتقاد به شفاعت را بشر براى گذاشتن سرپوشى بر خطاهاى خود و گريز از مسئوليتهاى خود پذيرفته است و همين امر است كه قرآن در چند جا به مناسبتهايى به بيان آن پرداخته است. اين گونه شفاعت، شفاعت شركآميز است. يعنى معتقدين به آن چنان پندارند كه بتان سلطه و ثروت و سپاهيان آنان مىتوانند او را از غضب پروردگار رهايى بخشند زيرا اين بتان در قدرت و سلطه با خدا شريكاند. و حال آن كه خدا از آنچه اينان براى او شريك قرار مىدهند فراتر است.
اما گونه ديگرى از شفاعت هست كه مسئولانه است و انسان را به مسئوليت و اطاعت بيشتر سوق مىدهد. قرآن اين شفاعت را نيز به مناسبتهايى در جايهاى مختلف بيان كرده است. مراد، از آن دعاى پيامبر و امامان و صالحان است براى آمرزش آن هم كسانى را كه خدا اجازت دهد. يعنى در حق مسلمانان فرمانبردار خدا و رسول و امامان به طور كلى.
اعتقاد به اين گونه شفاعت انسان را به افزودن بر كار و تلاش وامىدارد و او
11- النساء/ 64.