بلكه او بدان روز تنها و نيازمند و مغروق به درگاه پروردگار خود حاضر مىشود، و برجستگان آنها نبايد چنان پندارند كه (به بيان سوره الكهف)، صاحب آن دو باغ در گفت و گوى با رفيقش پنداشت و گفت:
«ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً- نپندارم كه اين باغ هرگز از ميان برود و نپندارم كه قيامت هم بيايد. و اگر مرا نزد خدا برند، جايگاهى بهتر از اين باغ خواهم يافت». «51»
آنها كسانى هستند كه بشر مىپندارد مىتواند به وسيله آنها از مسئوليّت و بازخواست بگريزد بدين سان كه مسئوليّت گمراهى و كجروى خود را بر گردن آنها بيفكند، چنان كه مسئوليّت كجروى و گمراهى خود را بر پدر و مادر، يا سلطههاى حاكم، يا جامعه مىافكند. ولى خدا انديشه شفاعت را به كلّى درهم مىشكند و مىگويد:
«قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً- بگو: حتى اگر آن شفيعان قدرت به كارى نداشته باشند؟»
مانند سود و زيان يا مرگ و زندگى، يا كمتر از آن. زيرا ملك و قدرت به تمامى از آن خداى عزّ و جلّ است.
«وَ لا يَعْقِلُونَ- و چيزى را در نيابند؟»
زيرا اگر آن شفيعان برساخته چيزى را به خردورزى در مىيافتند به آنچه مخالف خشنودى خداى تعالى است فرمان نمىدادند. پس در اين صورت نه قدرتى دارند و نه دانشى. و كسى كه چنين باشد شفيع نيست.
[44] به راستى كه شفيع حقيقى همانا خداست كه زمام همه چيز را به دست دارد، و اگر گاه ديگران هم در كار باشند تنها به اذن او شفاعت مىكنند.
«قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً- بگو: شفاعت سراسر از آن خداست.»
51- الكهف/ 35، 36.