اساس قانع كردن استوار است، زيرا اقناع است كه ايمان را در نفس تقويت مىكند و مىپروراند و آن را با پويايى بيشتر و بزرگترى به حركت درمىآورد، و از هر عامل ديگرى پايدارتر است. پروردگار ما گويد: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ «142»- زودا كه آيات خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا بر ايشان آشكار شود كه او حق است.»
از اين رو ايمان حاصل از پذيرفتن دلايل و نشانهها (و اقناع) است كه دل و اندامها را به ذكر خدا خاشع و سر سپرده مىكند، و به فرمانبردارى از پيامبر و آنچه از حق و ميزان نازل شده وامىدارد، و به دنبال آن مؤمن را به بر پا داشتن عدالت و قسط برمىانگيزد، و هنگامى كه يكى از مؤمنان از پذيرفتن دعوت پيامبر و وحى عقب بماند و در آن تعلّل ورزد، بيگمان اين امر دليل بر تزلزل مبانى قانع شدن اوست.
از آنجا كه ايمان ثمرههاى خود را به بار نمىآورد مگر آن كه به نظامى پرورشى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى و دربرگيرنده تمام جوانب زندگى و متضمّن سعادت بشريّت تحوّل يابد، خداوند شريعتى متكامل را همراه با دلايل آشكار و استوار كه به صورت كتاب درآمده نازل كرد.
«وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ- و با آنان كتاب را نازل كرديم،» اگر دلايل قانع شدنهاى نخستين را تأمين مىكند، كتاب نظام عملى فراگير برانگيخته از ايمان را تأمين مىكند كه هدف آن نفوذ در نفوس و عالم واقع و بر پاداشتن قسط و عدالت، اين هدف بزرگ است كه شرعى بودن و شروعش از كتاب است.
همراه با دلالت لفظ «انزال- فرو فرستادن» بر معنى ظاهر، اين كلمه بر فرض و واجب نيز دلالت باطنى دارد، و هر چه از جانب آفريننده بر آفريده نازل شود، همان لازم است و بر او واجب است كه بدان قيام و اقدام كند. و بديهى است
142- فصلت/ 53.