تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 15 -صفحه : 455/ 316
نمايش فراداده

بدو بيش از ديگر مردم اولويّت و برترى مى‏دهد، و خداوند مؤمنان را از دوستدارى دشمنان مشرك و كافران نهى كرده است، زيرا اين با دوستدارى نسبت به خداى عزّ و جلّ كه مقتضى بيزارى از دشمنان اوست تناقض دارد، چه يك دل تحمل دو دوستى متناقض را ندارد. خداى تعالى گفت: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ «7»- نمى‏يابى مردمى را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، ولى با كسانى كه با خدا و پيامبرش مخالفت مى‏ورزند دوستى مى‏كنند، هر چند آن مخالفان، پدران يا پسران يا برادران و يا قبيله آنان باشند.»

قرآن تنها به بيان دشمنى آنها با خداوند اكتفاء نمى‏كند، بلكه دشمنى آنان با مؤمنان را نيز يادآور مى‏شود، با آن كه محور اصلى همان دشمنى با خداست، و بيقين هر دشمن او همان دشمن مؤمنان به اوست، و اين براى آن است كه دشمنى عملى و مستقيم آنها را با مؤمنان، كه در موضعگيريهاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى آنها نسبت به مؤمنان ظاهر مى‏شود، تأكيد كند، مانند بيرون كردن پيامبر (صلّى الله عليه وآله) و مؤمنان از سرزمين خود به دست آنان كه در آيات (1، 8، 9) بدان اشاره شده است. پس دشمن خدا دشمن مؤمنان است، ولى ممكن است راهى براى نشان دادن عملى دشمنى خود با مؤمنان نيابد كه در اين صورت آن دشمنى را به شكل كينه‏هايى در سينه نگاه مى‏دارد. و مؤمن در نتيجه عواطف يا شكست روانى در برابر دشمنان، با دوستى با آنها برخورد مى‏كند، و خواه اين باشد يا آن به هر حال نوعى از ضعف نفس است كه بايد از چنگ آن رست و فراتر رفت، و شايد حرف باء در كلام خداوند «بالمودّة» به معناى حقيقى آن آمده كه مودة مفعول باشد، بنا بر گفته او: «تلقون» كه متروك آمده با افاده اطلاق كند. پس جايز نيست كه هيچ چيزى به سبب دوستى (با دشمنان) صورت گيرد، بنا بر اين نه سلام به دوستى جايز است و نه سخن گفتن به دوستى و نه همكارى دوستانه و نه‏

7- المجادلة/ 22.