مبارزه اصولى ميان شما و آنان «وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ- و حال آن كه ايشان به سخن حقى كه بر شما آمده است ايمان ندارند.»آنها امّت اسلامى را به رسميّت نمىشناسند و حق هستى براى اين امّت قايل نيستند، زيرا شناسايى هر اجتماعى از شناسايى ارزشها و مبادى آن جامعه آغاز مىشود و آنها هنگامى كه به رسالت الهى كفر ورزيدند به اين دو امر نيز ايمان نياوردند، و شك نيست كه اين گونه كفر مبتنى بر ستيزه و دشمنى است و ريشخندى به مقدّسات مؤمنان است، پس آيا پس از اين درست است كه مؤمنان با آنها دوستى ورزند؟ هرگز.
دوم
جنگ آنها با رهبرى مكتبى و مؤمنان از سر دشمنى با خدا و بيان عملى مخالفتشان با حق «يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ- پيامبر و شما را بيرون مىرانند بدان سبب كه به خدا، پروردگار خويش ايمان آوردهايد.»آنها جز باطلى كه وجودشان را توجيه مىكند و آنان را به شهوتهايشان مىرساند، نمىخواهند، و اين همان سبب جنگ آنها با مؤمنان است و چنان نيست كه وسايل تبليغاتى گمراه كننده آنان در توجيه سركشى و فسادشان منعكس مىسازند و البته ضرورتى ندارد كه ستمگران مستقيما دست به زندانى كردن يا تبعيد مؤمنان بزنند بلكه جوّى از فشار و تهديد به وجود مىآورند كه آنان را ناگزير به هجرت مىكند. اينك سؤالى پيش مىآيد، و آن اين است كه چرا ستمگران در طول تاريخ به اخراج مؤمنان متوسّل مىشوند؟ و پاسخ اين است كه: زيرا بيم آن دارند كه اجتماع به مبادى بر حق آنان جواب مثبت دهد و از رهبرى ايشان پيروى كند و به سازمان آنان بپيوندد و در نتيجه آنان جانشين نظامهاى فاسد و رهبرى اينان شوند، و