در باب مربوط به هند، يعقوبى رشته كلام را با بيان احوال دانايان هند و برهمنان آغاز مىكند و در شرح احوال برهمن كبير - كه بنا به نقل مطلعان هندى و دانايان آنها نخستين پادشاه هندوستان بوده كه جمله هنديان بر پادشاهى او اتفاق كرده بودند - از دانشمندى و دانايى او سخن به ميان آورده و او را بانى علم نجوم و دانش ستارهشناسى لقب داده و از ابتكارات او در اين علم كه به تاسيس بنياد عظيمى به نام «السند هند» منجر شده ياد مىكند. (32) آنگاه نقش اين اثر عظيم هنديان باستان را در نجوم يونانى و اسلامى و بناى زيجهاى بعدى يادآور شده (33) و سپس به ذكر تاريخچه علم حساب هندى و اختراع حساب هندى و ارقام هندى به وسيله برهمن كبير و نقش آن ارقام نهگانه در علم حساب و شمارش مىپردازد. (34) يعقوبى از جمله مباحث عمده ديگرى كه در باب هنديان يادآور مىشود تفكر اقليمشناسى و تقسيمات ارضى و جغرافيايى در باب محيط فلك از منظر هنديان است كه نشان دهنده مبناى فكرى هنديان باستان در توجهشان به جهان بوده است.يادآورى اين نكته ضرورى است كه آنان جهان را به اقاليم هفتگانه با حدود و ثغور مشخصى تقسيم كرده و طول و عرض و وسط و حدود اقاليم را بيان مىكردند.
مبحث ديگر درباره انديشه و تفكر هنديان باستان كه يعقوبى از آن ياد مىكند، در باب خلقت و انديشههاى كيهانشناسى و گيتى شناختى است.مساله خلقت، گردش شب و روز و چرخش ستارگان، طول روزها، جهانشناسى هنديان و ديگر انديشههاى آنان در باب سرنوشت جهان، به همراه برخى روايات اساطيرى، از مسائل مورد توجه و اشاره مؤلف مىباشد. (35) به دنبال آن، وى ضمن اشاره كوتاهى در باب چيرگى اسكندر بر سرزمين هند و پادشاه آن سرزمين، باز به مسائل علمى و فرهنگى توجه نموده و پس از آن تنها از آن دسته از پادشاهان هندى ياد مىكند كه به دانش دوستى و علم و دانايى مشهورند. بنابراين، مبناى تاريخنگارى او در باب هند حتى در روند حوادث سياسى نيز با يك رويكرد فرهنگى همراه است; از اينرو، به سرنوشت و اقدامات شاهانى چون: «كيهن» و «دبشليم» بيشتر مىپردازد. «كيهن» مردى با هوش و اديب بوده و ظاهرا فرمان پادشاهى هند را از اسكندر مقدونى دريافت كرده است.سخنان يعقوبى در باب اين پادشاه خردمند و تصورات او از جهان و طبيعت نشانگر آن است كه وى پادشاهى فيلسوفمنش بوده و به نحوى به اصالت تصور قائل بوده است و سودمندى و غير سودمندى جهان را بر اساس تصور سودمند و غير سودمند از جهان معنا مىكرده است.چنانكه درباره او آورده است:
«كيهن اهل انديشه و اول كسى است كه مىگفت طبيعتبه تصور و انديشه باز مىگردد; آنچه را سودمند پنداشتسود مىدهد و آنچه را زيان بخش تصور كرد ضرر خواهد داد» . (36) پادشاه ديگر «دبشليم» است; شخصيتى كه نام و نشان او با كتاب كليله و دمنه و فليسوف معروف عصرش «بيدپا» از حكما و فضلاى هند پيوند خورده است.يعقوبى در بيان پادشاهى او به اين مساله اشاره دارد و به تشريح و تفصيل از كتاب كليله و دمنه و اهميت آن ياد كرده و به توصيف ابواب دهگانه كتاب پرداخته است. (37) به طور كلى آنچه را كه يعقوبى در باب تاريخ هند آورده استبايد تاريخ فرهنگى و علمى هند در عهد باستان ناميد كه در محورهاى زير خلاصه مىشود:
1- شرح حال پادشاهان علم پرور و دانش دوست مانند: برهمن كبير، كيهن، دبشليم، هشيران، بلهيت، حوسر و كوش.
2- شرح اقدامات و ابتكارات برخى از علما و انديشمندان هندى نظير بيدپا (بيدبا) فيلسوف و دانشمند بزرگ هندى مؤلف كليله و دمنه، و قفلان مبتكر بازى نرد، و تفكر او در باب طبيعت و عناصر چهارگانه آن (آتش، هوا، زمين و آب) و تقسيمات سه گانه وى در باب نامى - و كسانى چون برهمن دانا مخترع شطرنج و حكمت آن - و سندباد حكيم.
3- شرح معرفتدانى و اسراردانى هندوان و بر شمردن آثار علمى و فكرى فلسفى آنان. چنانكه در اين مورد مىگويد:
«...هنديان اهل دانش و انديشه و بر همه مردم در هر دانش برترى دارند، گفتار آنها در علم نجوم درست ترين گفتارهاست، كتاب نجومشان «السند هند» است و هر علمى از علوم كه يونانيان و پارسيان و جز آنان در آن سخن گفتهاند از آن گرفته شده...» . (38)