اعجوبه قرن

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 54
نمايش فراداده

دقت در استفاده از بيت المال

ستوان علي رحيميان

زماني كه تيمسار اردستاني مسئوليت معاونت عمليات نيروي هوايي را عهده دار بود ، من به عنوان مسئول دفتر ايشان انجام وظيفه مي‌كردم شهيد اردستاني بيشتر اوقات يا در اداره بود و يا در مأموريتهاي مختلف ، كمتر فرصت مي‌كرد تا به امور خانواده‌اش رسيدگي كند

پسر تيمسار به نام محمد كلاس پنجم ابتدايي بود و امتحانات نهايي اودر شرف انجام بود حوزه‌اي كه مي‌بايست امتحان مي‌داد ، تا منزل فاصله داشت و ناگزير بايد صبح خيلي زود راه مي‌افتاد چون تيمسار در آن موقع روز اداره بود ، به خانواده سپرده بود كه محمد خودش براي امتحان برود محمد ، به هر طريق كه بوده ، به محل حوزة امتحاني مي‌رود

در دفتر نشسته بودم كه زنگ تلفن به صدا درآمد ، گوشي را برداشتم ، همسر شهيد اردستاني بود ، گفت آقاي رحيميان ، محمد رفته حوزة امتحاني و راهش خيلي دوره ، اگر ممكن است ، يك ماشين بفرستيد او را بياورند من نيز بدون اينكه تيمسار متوجه شود ، ماشين فرستادم تا فرزند ايشان را از حوزة امتحاني به منزل برساند

شب كه تيمسار به منزل مي‌رود ، از امتحان و چگونگي رفتن محمد به حوزه مي‌پرسد ، محمد مي‌گويد بابا! رفتني خيلي اذيت شدم ، ولي برگشتني راحت آمدم ، ماشيني از اداره آمد و مرا تا منزل آورد

فردا صبح زود ، طبق معمول ، تيمسار به معاونت عمليات آمد از طرز برخوردش متوجه شدم كه از چيزي ناراحت است

با خود گفتم ، خدايا اول صبح ، تيمسار از چي ناراحت شده‌اند ؟ چيزي نگفتم و به كارهاي روزمره مشغول شدم كه صداي آيفون تيمسار به گوش رسيد و مرا به درون اتاق فراخواند

به اتاق رفتم ، تيمسار در حالي كه عصباني به نظر مي‌رسيد رو به من كرد و گفت

- آقاي رحيميان ! شما به چه حقي براي بچة من ماشين مي‌فرستي ، مگر ماشين اداره براي بچه من است ؟ از اين پس حق نداري براي اعضاي خانواده من ماشين اداره را بفرستي !

تيمسار كه همواره گشاده رو بود و لبخند از لبانشان دور نمي‌شد ، براي اين اشتباه من كه نوعي استفادة‌شخصي از بيت المال بود ، چنان صورتش برافروخته بود كه احساس كردم تنبيهي شديد در انتظارم باشد ، ولي به همان تذكر بسنده كرد و من هم از آن پس سعي كردم طبق ميل ايشان عمل كنم