اعجوبه قرن

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

نسخه متنی -صفحه : 109/ 78
نمايش فراداده

بايد لذت در صف ماندن را بچشم

حجت الاسلام نصرالله فصيحي

تيمسار شهيد مصطفي اردستاني ، همواره براي تهيه مايحتاج زندگي ، خود اقدام مي‌كرد و همانند يك پرسنل معمولي در اماكن عمومي ظاهر مي‌شد و مثل سايرين مدت زماني را در صف نانوايي ، نفت و مي‌ايستاد او بر اين عقيده بود كه بايد در ميان پرسنل بود و مشكلات و كمبودهاي آنان را لمس كرد تا بتوان براي حل مشكلات تدبيري درست انديشيد

يكي از پرسنل منطقه هوايي شيراز نقل مي كرد

زماني كه شهيد اردستاني فرمانده پايگاه اميديه بود ، من نيز در اين پايگاه خدمت مي‌كردم زمستان بود سرماي شديد و خشك منطقه تا استخوانها نفوذ مي‌كرد براي گرم كردن فضاي خانه ، استفاده از نفت ، بسيار ضروري بود از طرفي پايگاه با كمبود نفت مواجه بود و مواقعي كه نفت توزيع مي‌شد ، مي‌بايست ساعتها در صف منتظر مي‌مانديم گرچه او فرمانده پايگاه بود و مي‌توانست دستور دهد كه نفت را در منزلش تحويل دهند ؛ ولي چنين نمي‌كرد و همچون سايرين ، در صف مي‌ايستاد روزي براي گرفتن نفت در داخل صف قرار گرفتم ، ديدم كه شهيد اردستاني هم توي صف ، پشت سرم ايستاده ، گفتم

- جناب سرهنگ ! شما بفرماييد منزل ، نفتتان را من مي‌آورم

خيلي متواضعانه گفت

- متشكرم ! بايد لذت در صف ماندن را بچشم

هرچه سعي كردم تا او را متقاعد كنم و نوبتم را به او بدهم ، نپذيرفت و گفت هر كس در نوبت خودش دقايقي گذشت نوبت به من رسيد ، نفتم را گرفتم از آنجا كه وسيله‌اي براي بردن دبه‌هاي نفت نداشتم ، پياده به راه افتادم در اين هنگام شهيد اردستاني مرا صدا كرد و گفت كمي صبر كن ! با هم مي‌رويم اندكي بعد نفتش را گرفت و با نهايت تواضع و محبتي كه به زير دستان داشت ، مرا به خانه رساند و آن گاه راه منزلش را در پيش گرفت