سرهنگ خلبان علي عالي زاده
پايگاه اميديه به سبب اينكه مدت مديدي قبل از جنگ تحميلي غير فعال بود وهنوز كارهاي ساختماني و تأسيسات مختلف آن به اتمام نرسيده بود در زمان واگذاري مسئوليت اين پايگاه درسال 1360 به شهيد اردستاني ، آن شهيد بزرگوار تمام همت خود را به كار برد تا با راهاندازي تأسيسات ضروري از جمله وسايل خنك كننده كه در منطقه گرمسيري از حياتيترين امور به حساب ميآيند ، آسايش نسبي پرسنل و خانوادهها را تأمين كنند
علي رغم شدت جنگ در اين سال ، و با وجود اينكه شهيد اردستاني مسئوليت مهمي داشت و روزي چند بار هم پرواز جنگي انجام ميداد ، ساير وقت خود را صرف رسيدگي به امور رفاهي پايگاه ميكرد ، ولي مشكلات به حدي بود كه در كوتاه مدت قابل حل نبود
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، در پايگاه اميديه ، يكي از پرسنل به علت خرابي دستگاه خنك كنندة منزلش از كوره در ميرود و راه منزل فرمانده پايگاه شهيد اردستاني را براي شكوه و اعتراض در پيش ميگيرد
به علت اينكه شهيد اردستاني تازه به فرماندهي پايگاه منصوب شده بود ، آن شخص وي را نميشناخت ؛ فقط پرسان ، پرسان ، سراغ منزل او را ميگرفته و قدري هم زير لب غرولندكنان حرفهايي ميزده است سرانجام منزل فرمانده را مييابد نزديكيهاي منزل كه ميرسد ، صدايش را بلند ميكند تعداي از همسايهها از منزل بيرون ميآيند تا ببينند چه خبر است در اين حين شهيد اردستاني كه خود نيز راهي منزل بوده سر ميرسد و ميپرسد
- چي شده ؟ چرا داد و فرياد ميكني ؟
شخص شاكي جواب ميدهد
- فن كوئل دستگاه خنك كننده منزلم خراب است ، زن و بچهام كلافه شدهاند ، خانه برايمان جهنم شده ، آمدهام درد دلم را به فرمانده پايگاه بگويم ، شايد فكري بكند !
شهيد اردستاني ميگويد
- خانهاش آنجاست ، ولي الآن در منزل نيست فردا به دفتر ايشان برويد من ترتيب ملاقات شما را ميدهم آنجا حرفهايت را بزن ، حتماً رسيدگي ميكند
فرداي آن روز ، شخص شاكي ، وارد دفتر فرماندهي ميشود قبلاً فرمانده به آجودان سپرده بود كه شخصي با اين مشخصات آمده ، سريع او را به دفتر هدايت كنيد
بلافاصله آجودان خير ميدهد شهيد اردستاني اجازةورود ميدهند آن شخص وقتي وارد دفتر ميشود ، براي لحظهاي بهت زده ، نگاه در نگاه فرمانده ميدوزد
- ببخشيد ! شما جناب سرهنگ
شهيد اردستاني با مهرباني جلو ميآيد ، دست در گردن او انداخته و صورتش را ميبوسد و ميگويد
- بله ، من ، اردستاني هستم
آن شخص ميپرسد
- جناب سرهنگ ! پس چرا ديروز خودت را معرفي نكردي ؟!
حاج مصطفي ميگويد
- شما ديروز عصباني بوديد ، گيريم كه خودم را هم معرفي ميكردم ، چه مشكلي حل ميشد ؟ مسئلة فن كوئلها به زودي حل ميشود انشاء الله در صدد راه اندازي آنها هستيم
آن شخص ، وقتي اين متانت و بردباري شهيد اردستاني را ميبيند ، از عمل خود پشيمان شده ، مرتب از اتفاقي كه ديروز افتاده بود ، عذرخواهي ميكند فرمانده دستي به شانهاش ميزند و ميگويد
- عذرخواهي لازم نيست ، سعي كن هنگام خشم كمي خوددار باشي !