در اين جمله، آيه شريفه دو نكته وجود دارد، اول اينكه صريحاً مىفرمايد صالح را بهسوى قوم ثمود فرستاديم، دوم اينكه مىفرمايد، صالح برادر قوم ثمود است، در خصوص نكته دوم گفتهاند، حق سبحانه بهسوى قوم ثمود برادر ايشان صالح را فرستاد كه صالحع با پنج پشت بهثمود مىرسيد13 بنابراين مقصود از اينكه مىگويد صالح برادر قوم ثمود است، اين است كه ايشان در نسب بهقوم ثمود مىرسد و نيز در اين رابطه گفتهاند حضرت صالحع خود از اولاد ثمود بود و قبيله ثمود از اولاد ثمودبن عاثربن ارم بن سام بن نوح است14 و گفتهاند صالحع فرزند عبيدبن آصف بن ماشح بن عبيد بن حادر بن ثمود بود15 درنتيجه مقصود آيه شريفه از «اخاهم» رابطه نسبى آن جناب با قوم است در آيه ديگرى نيز دقيقاً اين مطلب تكرار شده است و مىفرمايد
و الى ثمود اخاهم صالحاً16
ترجمه و بهسوى قوم «ثمود» برادرشان «صالح» را فرستاديم
براى رسالت خداى وجود
فرستاد صالح بهقوم ثمود
و الى ثمود و فرستاديم بهسوى قبيله ثمود اخاهم صالحاً برادر ايشان صالح را، و مراد از «اخاهم» اخوت نسبى است17 و گفتهاند تقدير اين است كه و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً18 چنان كه در آيه ديگرى مىفرمايد
و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً ان اعبدوا لله فاذا هم فريقان يختصمون19
ترجمه ما بهسوى «ثمود» برادرشان «صالح» را فرستاديم كه خداى يگانه را بپرستيد اما آنان بهدو گروه تقسيم شدند كه بهمخاصمه پرداختند
آيه شريفه بهچند نكته اشاره مىكند
1- خداوند صالحع را بهعنوان پيامبر بهسوى قوم ثمود فرستاده است
2- صالحع برادر نسبى قوم ثمود بود و از جمله همان قوم محسوب مىشد
3- دعوت قوم بهيكتاپرستى
4- عكسالعمل قوم در برابر دعوت صالح، كه آنها دو دسته شدند، عدهاى پذيرفته و ايمان آوردند و عدهاى در مقابل دعوت وى ايستادگى كردند و بدتر از اين، آن بود كه در مقابل مؤمنان قرار گرفتند و با آنها بهمخاصمه پرداختند، آنها را مؤاخذه كردند كه چرا ايمان آوردهايد چنانچه در سوره اعراف نيز بهاين نكته اشاره دارد كه مستكبران قوم، مؤمنان بهصالح را مؤاخذه مىكردند كه چرا ايمان آوردهايد؟
قال يا قوم اعبدواالله مالكم من اله غيره قد جاءتكم بيّنة من ربكم هذه ناقة الله لكم اية فذروها تاكل فى ارض الله و لاتمسوها بسوء فياخذكم عذاب اليم20
ترجمه گفت «اى قوم تنها خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده اين «ناقه» الهى براى شما، معجزهاى است؛ او را بهحال خود واگذاريد كه در زمين خدا از علفهاى بيابان بخورد و آن را آزار نرسانيد؛ كه عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت
حضرت صالح پس از دعوت قوم بهيكتاپرستى و در ضمن اين دعوت، ادعاى نبوت و رسالت و نيز لزوم و ضرورت پذيرش دعوت و نبوت از سوى قوم بههدف صدق ادعاى خود و بههدف سوق دادن امتش بهسوى يكتاپرستى و دعوت انبياء، معجزهاى بهنام ناقه را عرضه مىكند كه اولاً اين ناقه مانند ساير شترها از شتر نر و مادهاى بهوجود نيامده بود بلكه پيدايشى اعجازى داشت، ثانياً، آب خوردن ناقه نيز غيرطبيعى بود شكل اعجازى داشت چنانكه در تفاسير بدين شكل بيان شده است
چون حضرت صالحع بهرسالت برايشان آمد، گفت، اى گروه من، بپرستيد خداى بىشريك را، نيست شما را معبودى كه استحقاق الوهيت داشته باشد بهجز وى، اما قوم بهسبب كثرت عدد و بسيارى مال و توانايى جثه تكذيب كردند صالح را و بهاو گفتند، فردا كه روز عيد است با ما بهصحرا بيا، تو از خداى خود چيزى بخواه و ما هم چنين كنيم، حاجت هركس برآورده شد، ديگران از او پيروى كنند، آن جناب پذيرفت آنها نيز بتهاى خود را آرايش كردند و با خود بهصحرا آوردند، طبق قرار شروع كردند بهدرخواست اجابت دعا از بتها، اما هيچ حاجتى را بتها از آنها برآورده نكردند از اينرو خجلتزده و رسوا شده، سرهايشان بهزير انداختند، در اين حال يكى از اشراف قبيله بهنام «جندع بن عمرو» بهتخته سنگى كه بهصورت جداگانه در صحرا افتاده بود اشاره كرد و از حضرت صالح خواست كه از اين سنگ براى ما ناقهاى مشابه شتر بختى بسيارموى كه آبستن باشد بيرون بياور، صالح فرمود اگر خداى من بهقدرت كامل خود كه عجز را بدان راه نيست چنان شترى را از سنگ بيرون آورد شما چه مىكنيد؟ گفتند بهتو مىگرويم و پرستش خداى تو مىكنيم، و براين شرط سوگند ياد كردند
صالحع دو ركعت نماز خواند و بهدعا از حق تعالى درخواست آن معجزه را نمود، فىالحال صخره بهحركت درآمد، همچون ماده شترى كه بهوقت زادن ناله كند بناليد و بشكافت و ناقه بهآن شكل كه خواسته بودند بيرون آمد، در نهايت بزرگى و فىالحال بزاد بچهاى مانند خود، و مردمان در آن مىنگريستند، جندع را مدد توفيق رفيق شد و فىالحال ايمان آورد، اما بسيارى راه انكار و تكذيب را برگزيدند اما آن جناب بعد از ظهور آن معجزه گفت اى قوم، بهدرستى كه آمد بهشما معجزه روشن از پروردگار شما كه دليل است بركمال قدرت او، و صحت نبوت من، اين شتر از خداى است يعنى خدا بيرون آورد آن را از صخره تا باشد برشما برهانى بهپيامبرى من، پس او را آزاد گذاريد و آزارش مرسانيد كه شما را عذابى دردناك خواهد آمد21
و يا قوم هذه ناقةالله لكم ءايةً فذروها تأكل فى ارض الله و لاتمسوها بسوء فياخذكم عذاب قريب22
ترجمه اى قوم من، اين «ناقه» خداوند است، كه براى شما نشانهاى است؛ بگذاريد در زمين خدا بهچرا مشغول شود؛ و هيچگونه آزارى بهآن نرسانيد، كه عذاب خدا شما را خواهد گرفت