سیمای پیامبران در قرآن کریم

عین‏اله ارشادی‏

نسخه متنی -صفحه : 34/ 5
نمايش فراداده

تدبر و تفكر

در اين جمله، آيه شريفه دو نكته وجود دارد، اول اينكه صريحاً مى‏فرمايد صالح را به‏سوى قوم ثمود فرستاديم، دوم اينكه مى‏فرمايد، صالح برادر قوم ثمود است، در خصوص نكته دوم گفته‏اند، حق سبحانه به‏سوى قوم ثمود برادر ايشان صالح را فرستاد كه صالحع با پنج پشت به‏ثمود مى‏رسيد13 بنابراين مقصود از اينكه مى‏گويد صالح برادر قوم ثمود است، اين است كه ايشان در نسب به‏قوم ثمود مى‏رسد و نيز در اين رابطه گفته‏اند حضرت صالحع خود از اولاد ثمود بود و قبيله ثمود از اولاد ثمودبن عاثربن ارم بن سام بن نوح است14 و گفته‏اند صالحع فرزند عبيدبن آصف بن ماشح بن عبيد بن حادر بن ثمود بود15 درنتيجه مقصود آيه شريفه از «اخاهم» رابطه نسبى آن جناب با قوم است در آيه ديگرى نيز دقيقاً اين مطلب تكرار شده است و مى‏فرمايد

و الى ثمود اخاهم صالحاً16

ترجمه و به‏سوى قوم «ثمود» برادرشان «صالح» را فرستاديم

ترجمه منظوم

براى رسالت خداى وجود

فرستاد صالح به‏قوم ثمود

تدبر و تفكر

و الى ثمود و فرستاديم به‏سوى قبيله ثمود اخاهم صالحاً برادر ايشان صالح را، و مراد از «اخاهم» اخوت نسبى است17 و گفته‏اند تقدير اين است كه و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً18 چنان كه در آيه ديگرى مى‏فرمايد

و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً ان اعبدوا لله فاذا هم فريقان يختصمون19

ترجمه ما به‏سوى «ثمود» برادرشان «صالح» را فرستاديم كه خداى يگانه را بپرستيد اما آنان به‏دو گروه تقسيم شدند كه به‏مخاصمه پرداختند

ترجمه منظوم


  • چو صالح بيامد به‏قوم ثمود دو فرقه بگشتند آن قوم و كيش‏ ره جنگ و آشوب بگرفته پيش‏

  • كه تبليغ دين الهى نمود ره جنگ و آشوب بگرفته پيش‏ ره جنگ و آشوب بگرفته پيش‏

تدبر و تفكر

آيه شريفه به‏چند نكته اشاره مى‏كند

1- خداوند صالحع را به‏عنوان پيامبر به‏سوى قوم ثمود فرستاده است

2- صالحع برادر نسبى قوم ثمود بود و از جمله همان قوم محسوب مى‏شد

3- دعوت قوم به‏يكتاپرستى

4- عكس‏العمل قوم در برابر دعوت صالح، كه آنها دو دسته شدند، عده‏اى پذيرفته و ايمان آوردند و عده‏اى در مقابل دعوت وى ايستادگى كردند و بدتر از اين، آن بود كه در مقابل مؤمنان قرار گرفتند و با آنها به‏مخاصمه پرداختند، آنها را مؤاخذه كردند كه چرا ايمان آورده‏ايد چنانچه در سوره اعراف نيز به‏اين نكته اشاره دارد كه مستكبران قوم، مؤمنان به‏صالح را مؤاخذه مى‏كردند كه چرا ايمان آورده‏ايد؟

2ناقه، معجزه حضرت صالحع

قال يا قوم اعبدواالله مالكم من اله غيره قد جاءتكم بيّنة من ربكم هذه ناقة الله لكم اية فذروها تاكل فى ارض الله و لاتمسوها بسوء فياخذكم عذاب اليم20

ترجمه گفت «اى قوم تنها خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده اين «ناقه» الهى براى شما، معجزه‏اى است؛ او را به‏حال خود واگذاريد كه در زمين خدا از علف‏هاى بيابان بخورد و آن را آزار نرسانيد؛ كه عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت

ترجمه منظوم


  • كنون برشما از خداى وجود كه اين ناقه باشد ز پروردگار بسازيد آن ناقه را خود رها براو سوءقصدى مبادا كنيد كه آيد شما را عذابى شديد

  • يكى روشن آيت بيامد فرود دليلى است اينك از آن كردگار كه سازد در ارض الهى چرا كه آيد شما را عذابى شديد كه آيد شما را عذابى شديد

تدبر و تفكر

حضرت صالح پس از دعوت قوم به‏يكتاپرستى و در ضمن اين دعوت، ادعاى نبوت و رسالت و نيز لزوم و ضرورت پذيرش دعوت و نبوت از سوى قوم به‏هدف صدق ادعاى خود و به‏هدف سوق دادن امتش به‏سوى يكتاپرستى و دعوت انبياء، معجزه‏اى به‏نام ناقه را عرضه مى‏كند كه اولاً اين ناقه مانند ساير شترها از شتر نر و ماده‏اى به‏وجود نيامده بود بلكه پيدايشى اعجازى داشت، ثانياً، آب خوردن ناقه نيز غيرطبيعى بود شكل اعجازى داشت چنانكه در تفاسير بدين شكل بيان شده است

چون حضرت صالحع به‏رسالت برايشان آمد، گفت، اى گروه من، بپرستيد خداى بى‏شريك را، نيست شما را معبودى كه استحقاق الوهيت داشته باشد به‏جز وى، اما قوم به‏سبب كثرت عدد و بسيارى مال و توانايى جثه تكذيب كردند صالح را و به‏او گفتند، فردا كه روز عيد است با ما به‏صحرا بيا، تو از خداى خود چيزى بخواه و ما هم چنين كنيم، حاجت هركس برآورده شد، ديگران از او پيروى كنند، آن جناب پذيرفت آنها نيز بت‏هاى خود را آرايش كردند و با خود به‏صحرا آوردند، طبق قرار شروع كردند به‏درخواست اجابت دعا از بت‏ها، اما هيچ حاجتى را بت‏ها از آنها برآورده نكردند از اين‏رو خجلت‏زده و رسوا شده، سرهايشان به‏زير انداختند، در اين حال يكى از اشراف قبيله به‏نام «جندع بن عمرو» به‏تخته سنگى كه به‏صورت جداگانه در صحرا افتاده بود اشاره كرد و از حضرت صالح خواست كه از اين سنگ براى ما ناقه‏اى مشابه شتر بختى بسيارموى كه آبستن باشد بيرون بياور، صالح فرمود اگر خداى من به‏قدرت كامل خود كه عجز را بدان راه نيست چنان شترى را از سنگ بيرون آورد شما چه مى‏كنيد؟ گفتند به‏تو مى‏گرويم و پرستش خداى تو مى‏كنيم، و براين شرط سوگند ياد كردند

صالحع دو ركعت نماز خواند و به‏دعا از حق تعالى درخواست آن معجزه را نمود، فى‏الحال صخره به‏حركت درآمد، همچون ماده شترى كه به‏وقت زادن ناله كند بناليد و بشكافت و ناقه به‏آن شكل كه خواسته بودند بيرون آمد، در نهايت بزرگى و فى‏الحال بزاد بچه‏اى مانند خود، و مردمان در آن مى‏نگريستند، جندع را مدد توفيق رفيق شد و فى‏الحال ايمان آورد، اما بسيارى راه انكار و تكذيب را برگزيدند اما آن جناب بعد از ظهور آن معجزه گفت اى قوم، به‏درستى كه آمد به‏شما معجزه روشن از پروردگار شما كه دليل است بركمال قدرت او، و صحت نبوت من، اين شتر از خداى است يعنى خدا بيرون آورد آن را از صخره تا باشد برشما برهانى به‏پيامبرى من، پس او را آزاد گذاريد و آزارش مرسانيد كه شما را عذابى دردناك خواهد آمد21

3شتر خدا

و يا قوم هذه ناقةالله لكم ءايةً فذروها تأكل فى ارض الله و لاتمسوها بسوء فياخذكم عذاب قريب22

ترجمه اى قوم من، اين «ناقه» خداوند است، كه براى شما نشانه‏اى است؛ بگذاريد در زمين خدا به‏چرا مشغول شود؛ و هيچ‏گونه آزارى به‏آن نرسانيد، كه عذاب خدا شما را خواهد گرفت