كشتن او را نمودند بالاخره بر اين كار موفق شدند و كعب را كشتند محيصه يكي از مسلمانان بود در همسايگي او تاجري يهودي منزل داشت محيصه در اولين فرصت همسايهي يهودي خود را كشت برادر محيصه به نام حويصه هنوز مسلمان نشده بود جزء يهوديان به شمار ميرفت برادر خود را بر اين كار سرزنش نموده گفت گوشت و پوست ما از نيكوئيهاي اين بازرگان روئيده اين مرد از همه يهوديان بزرگتر و با سخاوتتر بود محيصه در جواب گفت ساكت باش! كسي كه فرمان كشتن يهوديان را داده اگر امر به كشتن تو نمايد بدون لحظهاي تأخير تو را خواهم كشت با اينكه برادر مني حويصه چنان برادر خود را بر اين سخن مصمم يافت كه دانست در آنچه ميگويد ذرهاي مبالغه ننموده است آن شب را تا سپيده دم در اين انديشه بود و با خود گفت ديني كه حلاوت آن تلخي مرگ برادر را شيرين كند بر حق است روز بعد خدمت پيغمبرص شرفياب شده ايمان آورد
در جنگ احد كه يكي از جنگهاي بزرگ زمان پيامبر اسلامص بود، عدهاي از عزيزترين افراد مسلمان از جمله حمزه سيدالشهدأع عموي پيامبرص به شهادت رسيدند، حضرت عليع كه سراسر بدنش مجروح شده بود، در پايان جنگ، از اينكه دوستانش و عموي عزيزش به شهادت رسيدهاند، ناراحت شد كه چرا به فيض شهادت نرسيده است؟ پيامبرص از علت ناراحتي و غم عليع آگاه شد، به او فرمود ابشر فان الشهادة من ورائك بشارت باد بر تو كه سرانجام شهيد خواهي شد سپس پيامبرص به عليع فرمود بگو بدانم در وقت شهادت چگونه صبر خواهي كرد؟! حضرت عليع عرض كرد چنين موردي از موارد صبر نيست، بلكه از موارد بشارت و شكر است يعني شهادت، نعمت است و براي آن بايد تبريك گفت نه مصيبت كه براي آن تسليت گفت
يك روز بود، وقتي پيامبرص مردم را به توحيد ميخواند به سوي او سنگ ميزدند و او را به باد مسخره ميگرفتند و ولي او با استقامت، دنبال كار را گرفت و امدادهاي غيبي كمكش كرد و در نتيجه كمتر از بيست سال نشد كه وقتي پيامبرص همراه سپاه دوازده هزار نفري خود براي فتح مكه در سال هشتم هجرت در حركت بودند، و ابوسفيان كه با وساطت عباس عموي پيامبرص امان گرفته بود، ديد پنج هزار مرد از قهرمانان مهاجر و انصار ملازم ركاب پيامبرص هستند، حتي وقتي وضو ميساخت، مسلمانان به عنوان تبرك، قطرات آب وضوي او را ميگرفتند، و به صورت ميماليدند و نميگذاشتند به زمين بيفتد، ابوسفيان گفت بالله لم اركا ليوم قط كسري و لا قيصر سوگند به خدا هرگز تا كنون مثل امروز، چنين شكوهي از كسري و قيصر شاه ايران و روم نديده بودم عباس به او گفت واي بر تو، نبوت و رسالت را با مقام پادشاهي مقايسه مكن
طبيعي است كه پاسداري از حق و رجال حق، وظيفه واجب اسلامي است، و نبايد با گفتن «خدا نگهدار است» از اين وظيفة مهم، شانه خالي كرد، پاسداري به قدري با اهميت است كه پيامبرص فرمود حرس ليلة في سبيل الله عزوجل افضل من الف ليلة يقام ليلها و يصام نهارها نگهباني يك شب در راه خدا، بهتر است از عبادت هزار شب كه روزش را انسان روزه بگيرد و شبش را در حال قيام باشد بر همين اساس كه شخص پيامبرص براي حفظ جان خود، پاسدار داشته است، چنانكه در تاريخ آمده در جنگ بدر، پاسدار پيامبرص در محلي به نام عريش كه مقر فرماندهي بود شخصي به نام «سعدبن معاذ» و گاهي «ذكوان بن عبدالله» بوده است، و در جنگ احد، «محمدبن مسلمه» پاسدار مخصوص آن حضرت بوده است، و در جنگ خندق، «زبير» و در جنگ خيبر در شب مخصوصي بني بصفيه، شخصي به نام «سعدبن ابي وقاص و ابو ايوب انصاري»، پاسدار آن