شفاعت‌ را نپذيرفت‌ - الگوهای‌ رفتاری پیامبر اعظم (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای‌ رفتاری پیامبر اعظم (ص) - نسخه متنی

محمد رضا طباطبائی نسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را كه‌ دو صاع‌ خرما بود دو قمست‌ كردم‌ يك‌ صاع‌ براي‌ خانواده‌ام‌ گذاشته‌ام‌ و يك‌ صاع‌ را براي‌ كمك‌ به‌ لشگر آوردم، پيغمبر اكرمص دستور داد خرماي‌ او را هم‌ بر روي‌ ساير كمك‌ها اضافه‌ نمانيد تنگدستي‌ بر مسلمين‌ چنان‌ روي‌ آورده‌ بود كه‌ نام‌ اين‌ غزوه‌ را جيش‌ العسرة‌ نهادند در تفسير مجمع‌ جلد5 ص‌79 ذيل‌ آيةلقد تاب‌ الله‌ علي‌ النبي‌ والمهاجرين‌ والانصار الذين‌ اتبعوه‌ في‌ ساعة‌ العسرة‌ مي‌نوسيد بطوري‌ در فشار بودند كه‌ هر دو نفر يك‌ شتر داشتند هر كدام‌ به‌ نوبت‌ ساعتي‌ سوار مي‌شدند آنگاه‌ سواره‌ پياده‌ مي‌شد ديگري‌ سوار مي‌گرديد «و كان‌ زادهم‌ الشعير المسوس‌ والتمر المدود والاهالة‌ السنخة» خوراك‌ آنها جوي‌ شپشك‌ افتاده‌ و خرماي‌ كرم‌ زده‌ و روغن‌ بو آمده‌ بود چنان‌ در سختي‌ بودند كه‌ به‌ اين‌ طريق‌ جلو گرسنگي‌ را مي‌گرفتند هر وقت‌ به‌ شدت‌ گرسنه‌ مي‌شدند يك‌ نفر خرمائي‌ را در دهان‌ مي‌گذاشت‌ آن‌ قدر نگه‌ مي‌داشت‌ كه‌ طعم‌ و مزه‌اش‌ را بچشد سپس‌ به‌ رفيق‌ خود مي‌داد، باز رفيقش‌ مي‌مكيد و مقداري‌ آب‌ مياشاميد، آنگاه‌ به‌ ديگري‌ مي‌داد، يك‌ يك‌ اين‌ خرما را مكيده‌ آب‌ آن‌ را مي‌خوردند و بعد به‌ ديگري‌ مي‌دادند تا دانه‌اي‌ باقي‌ مي‌ماند در اين‌ جنگ‌ اباذر سه‌ روز از پيغمبرص عقب‌ ماند زيرا شترش‌ ضعيف‌ بود نمي‌توانست‌ راه‌ بپيمايد در بين‌ راه‌ از حركت‌ باز ماند شتر ار رها كرده، بار خود را بر دوش‌ گرفت‌ و پياده‌ از پي‌ سپاهيان‌ آمد تا به‌ آنها رسيد هوا گردم‌ شده‌ بود سپاهيان‌ ديدند يك‌ نفر از دور ديده‌ مي‌شود پيغمبرص فرمود اباذر است، وقتي‌ نزديكتر شد ديدند اوست‌ پيغمبر فرمود ادركوه‌ بالمأ فانه‌ عطشان زود به‌ اباذر آب‌ دهيد كه‌ تشنه‌ است خدمت‌ پيغمبرص كه‌ رسيد آن‌ جناب‌ مشاهده‌ نمود كه‌ ظرف‌ آب‌ اباذر آب‌ دارد، فرمود تو با خود آب‌ داشتي‌ و تشنه‌ بودي؟! عرض‌ كرد آري‌ يا رسول‌ الله، پدر و مادرم‌ به‌ فدايت! در بين‌ راه‌ به‌ محلي‌ رسيدم‌ مقداري‌ آب‌ باران‌ روي‌ سنگي‌ جمع‌ شده‌ بود، همين‌ كه‌ نوشيدم‌ ديدم‌ آبي‌ خوشگوار و سرد است‌ ظرف‌ را پر آب‌ كرده‌ با خود گفتم‌ اين‌ آب‌ را نمي‌آشامم‌ تا اينكه‌ پيغمبر اكرمص بياشامد

شفاعت‌ را نپذيرفت‌

هنگامي‌ كه‌ مكه‌ فتح‌ شد، در آن‌ روزها كه‌ پيغمبرص آنجا توقف‌ داشت‌ پيش‌ آمدهائي‌ روي‌ داد از آن‌ جمله‌ فاطمه‌ دختر اسودبن‌ عبدالاسد برادر زاده‌ ابوسلمه‌بن‌ عبدالاسد كه‌ از اشراف‌ قبيله‌ بني‌ مخزوم‌ بود دست‌ به‌ دزدي‌ زد در بين‌ سرقت‌ گرفتار شد او را خدمت‌ پيغمبرص آوردند بستگانش‌ با خود انديشيدند كه‌ هيچكس‌ را جرئت‌ نيست‌ واسطه‌ شود تا پيغمبر از كيفر فاطمه‌ بگذرد مگر اسامة‌ بن‌ زيد پيش‌ اسامة‌ رفتند التماسها نمودند تا حاضر به‌ وساطت‌ شد، اسامه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسولص رسيده‌ درخواست‌ بخشش‌ فاطمه‌ را نمود از تقاضاي‌ او رنگ‌ رخسار پيغمبرص دگرگون‌ شد فرمود لا يشفع‌ في‌ حد فان‌ الحدود اذا انتهت‌ الي‌ فليس‌ لهامترك در اجراي‌ حد وساطت‌ پذيرفته‌ نمي‌شود آنگاه‌ كه‌ حدود به‌ من‌ منتهي‌ شد ديگر جاي‌ ترك‌ باقي‌ نمي‌ماند، بايد اجرا شود اسامه! مي‌خواهي‌ شفاعت‌ درباره‌ حدي‌ از حدود خدا بنمائي؟! اسامه‌ ناراحتي‌ پيغمبرص را كه‌ مشاهده‌ كرد از كردة‌ خود پشيمان‌ شد عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ براي‌ من‌ طلب‌ مغفرت‌ نما آن‌ گاه‌ پيغمبرص فرمود امتهاي‌ گذشته‌ كه‌ نابود شدند براي‌ اين‌ بود كه‌ يكي‌ از بزرگان‌ آنها اگر دست‌ به‌ دزدي‌ مي‌زد او را وا مي‌گذاردند و حد بر وي‌ جاري‌ نمي‌كردند اما وقتي‌ ضعيف‌ و بيچاره‌اي‌ اين‌ عمل‌ را مرتكب‌ مي‌شد حد را جاري‌ مي‌كردند اگر فاطمه‌ دختر محمد دزدي‌ كند دستور مي‌دهم‌ دستش‌ را قطع‌ كنند امر كرد دست‌ فاطمه‌ مخزوميه‌ را قطع‌ نمودند

حقانيت‌ اسلام‌

كعب‌ ابن‌ اشرف‌ يكي‌ از رؤ‌ساي‌ يهود مدينه‌ بود او آن‌ قدر در آزار مسلمانان‌ و پيغمبرص اصرار مي‌ورزيد و دشمنان‌ را عليه‌ آنها مي‌شورانيد كه‌ روزي‌ پيغمبر در ميان‌ اصحاب‌ فرمود كيست‌ شر ابن‌ اشرف‌ را كفايت‌ كند؟ محمدبن‌ مسلمه‌ و چند نفر ديگر تعهد

/ 41