در جنگ حنين كه در سال هفتم هجرت واقع شد و فتح و پيروزي بزرگ همراه غنائم فراوان نصيب لشگر اسلام گرديد پيامبرص از نقره هائي كه در دامن ريخته بود، بر ميداشت و به مسلمانان ميداد، شخصي جلو آمد و گفت اي پيامبر خدا! عدالت كن پيامبرص فرمود اگر من عدالت نداشته باشم چه كسي عدالت خواهد داشت، در صورتي كه اگر رعايت عدالت نكنم، قطعاً پشيمان خواهم شد عمر به پيامبرص عرض كرد اجازه دهيد گردن اين شخص معترض را بزنم پيامبرص فرمود پناه ميبرم به خدا كه مردم بگويند من اصحابم را ميكشم
اعدام دو نفر جنايتكار فراري
پس از جنگ اُحد، پيامبرص براي ترساندن كافران، فرمان بسيج عمومي داد، مسلمانان براي سركوبي كافران حركت كردند تا به «حمرأ الاسله» كه در حدود دو فرسخ و نيمي مدينه قرار داشت رسيدند، دشمن از حمله مجدد مسلمانان اطلاع يافت و به سوي مكه گريخت پيامبرص همراه مسلمين روز دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه در آنجا ماند، سپس به مدينه مراجعت نمود، هنگام مراجعت، در راه به دو نفر فراري يكي «معاوية بن مغيره» كه در جنگ احد بيني حضرت حمزهع را بريده بود و ديگري «ابوعزة جمحي» دست يافت و فرمان قتل اين دو نفر را صادر كرد «ابوعزة جمحي» كسي بود كه در جنگ بدر، به اسارت مسلمانان در آمد، او از فقر و عيالمندي خود به پيامبرص شكايت كرد، حضرت به اين خاطر او را آزاد نمود به شرطي كه ديگر بار، به جنگ مسلمانان نپردازد، ولي او نقض عهد كرد و در جنگ احد در صف دشمن به نبرد با مسلمانان پرداخت و كافران را به ضد مسلمين تحريك مينمود ابوعزة قبل از اعدام، به پيامبرص عرض كرد بر من منت بگذار و مرا آزاد كن! پيامبرص فرمود لا يلذغ المؤمن من حجرٍ مرتين مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نميشود آنگاه فرمان به قتل او داد، و اين فرمان به اجرا در آمد و به اين ترتيب اين دو جنايتكار فراري به دوزخ روانه شدند
جنايت و مكافات جاسوس
او در سال فتح مكه در بحبوحة قدرت مسلمين به ظاهر قبول اسلام كرد ولي همواره فكر ايذأ پيغمبر گرامي را در سر ميپروريد و بصور مختلف آن حضرت را رنج ميداد به طوريكه در كتب تاريخ آمده است گاهي به منظور جاسوسي، در موقع تشكيل جلسات محرمانه خود را در گوشهاي پنهان ميكرد و از تصميم هائيكه رسول اكرمص و خواص اصحابش دربارة مشركين و منافين، اتخاذ ميكردند آگاه ميشد و بر خلاف مصلحت اسلام و مسلمانان آنها را بين مردم نشر ميداد يا به اطلاع دشمنان ميرساند گاهي پشت اطاقهاي مسكوني پيامبر كه درهايش به مسجد باز ميشد ميايستاد، استراق سمع ميكرد، و گفتگوهاي خصوصي آن حضرت و خانوادهاش را ميشنيد سپس با لحن موهن و سخريهآميز در مجالس منافقين بازگو ميكرد گاهي با جمعي از منافقين پشت سر پيغمبر اكرمص حركت ميكرد و طرز راه رفتن آن حضرت را تقليد ميكرد و با تكان دادن سر و دست وضع مسخرهاي به خود ميگرفت و منافقين را ميخنداند رسول گرامي از گفتار و رفتار حكمبن ابي العاص آگاه بود، اما از روي بزرگواري تغافل مينمود بدين منظور كه شايد متنبه گردد، مسير خود را تغيير دهد، و زشتكاري را ترك گويد ولي او از گذشتهاي آن حضرت نتيجه معكوس گرفت و هر روز بر جسارت خود افزود و با جرأت بيشتري به كار ناروايش ادامه داد سر انجام نبي معظم تصميم گرفت روش خود را نسبت به وي تغيير دهد و عملش را با عكس العملي پاسخ گويد روزي پيشواي اسلام از رهگذري عبور ميكرد حكم بن ابي العاص از پي آن حضرت به راه افتاد و مانند