مرگ‌ سخت‌ جواني‌ كه‌ مادرش‌ را اذيت‌ مي‌كرد - الگوهای‌ رفتاری پیامبر اعظم (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای‌ رفتاری پیامبر اعظم (ص) - نسخه متنی

محمد رضا طباطبائی نسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيامبرص در پاسخ‌ فرمود در شب‌ معراج، همراه‌ جبرئيل‌ وارد بهشت‌ شديم، از همه‌ ميوه‌هاي‌ بهشت‌ خوردم، و پس‌ از مراجعت‌ از معراج، با خديجة‌ كبريس هم‌ بستر شدم‌ و نور فاطمهس منعقد شد، و پس‌ از چندي‌ فاطمهس از او متولد گرديد، من‌ از وجود فاطمهس بوي‌ ميوه‌هاي‌ بهشت‌ را كه‌ خورده‌ام‌ استشمام‌ مي‌كنم، از اين‌ رو به‌ او علاقه‌ شديد دارم

مرگ‌ سخت‌ جواني‌ كه‌ مادرش‌ را اذيت‌ مي‌كرد

حضرت‌ رسولص به‌ بالين‌ جواني‌ رفتند كه‌ در حال‌ احتضار و مشرف‌ به‌ مرگ‌ بود ولي‌ جان‌ دادن‌ بسيار بر او سخت‌ و دشوار مي‌نمود حضرت‌ او را صدا زد جوان جواب‌ داد حضرت‌ فرمودند چه‌ مي‌بيني؟ عرض‌ كرد دو نفر سياه‌ را مي‌بينم‌ كه‌ روبروي‌ من‌ ايستاده‌اند و از آنها مي‌ترسم‌ آن‌ جناب‌ پرسيدند آيا جوان‌ مادر دارد؟ مادرش‌ آمد و عرض‌ كرد بلي‌ يا رسول‌ الله‌ من‌ مادر او هستم‌ حضرت‌ پرسيدند آيا از او راضي‌ هستي؟ عرض‌ كردم‌ راضي‌ نبودم‌ ولي‌ اكنون‌ به‌ واسطة‌ شما راضي‌ شدم‌ آنگاه‌ جوان‌ بيهوش‌ شد، وقتي‌ به‌ هوش‌ آمد، باز او را صدا زد جواب‌ داد فرمودند چه‌ مي‌بيني؟ عرض‌ كرد آن‌ دو سياه‌ رفتند و اكنون‌ دو نفر سفيد رو و نوراني‌ آمدند كه‌ از ديدن‌ آنها من‌ خشنود مي‌شوم‌ و در آن‌ هنگام‌ از دنيا رفت

حقوق‌ مادر

حضرت‌ باقرع فرمود مردي‌ خدمت‌ حضرت‌ پيغمبرص رسيد و عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ پدر و مادرم‌ خيلي‌ كهنسال‌ و افتاده‌ شدند پدرم‌ از دنيا رفت‌ ولي‌ مادرم‌ باندازه‌اي‌ فرتوت‌ و شكسته‌ شد كه‌ مانند بچه‌هاي‌ كوچك‌ غذا نرم‌ كرده‌ و در دهانش‌ مي‌گذاشتم‌ و او را در پارچه‌ و قماط‌ مانند بچه‌هاي‌ شيرخوار مي‌پيچيدم‌ و در گهواره‌اي‌ گزارده‌ مي‌جنباندم‌ تا به‌ خواب‌ رود كار او به‌ جايي‌ رسيد كه‌ گاهي‌ چيزي‌ مي‌خواست‌ و نمي‌فهميدم‌ چه‌ مي‌خواهد از اين‌ رو درخواست‌ كردم‌ از خداوند مرا پستاني‌ شيردار بدهد تا او را شير دهم‌ همانطور كه‌ مرا شير داده‌ است‌ و اين‌ موقع‌ سينة‌ خود را باز كرد پستانهايش‌ نمايان‌ شد كمي‌ فشر و شير از آن‌ خارج‌ گرديد حضرت‌ رسول‌ از ديدن‌ اين‌ جريان‌ قطرات‌ اشك‌ از ديده‌ فرو ريخت‌ و فرمود اي‌ پسر موفقيت‌ شاياني‌ پيدا كرده‌اي‌ زيرا تو از خداوند با قلبي‌ پاك‌ و نيتي‌ خالص‌ درخواست‌ كردي‌ و خدا دعاي‌ تو را مستجاب‌ نمود عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ آيا زحمات‌ و حقوق‌ او را جبران‌ كرده‌ام؟ فرمود هرگز حتي‌ جبران‌ يك‌ ناله‌ از ناله‌هائيكه‌ در موقع‌ زايمان‌ از فرط‌ رنج‌ و فشار درد مي‌نمود نكرده‌اي

چشم‌ اشكبار و زبان‌ شاكر

پيامبرص از همسر اولش‌ حضرت‌ خديجهس داراي‌ شش‌ فرزند شد، و از همسران‌ ديگرش‌ داراي‌ فرزند نشد جز از «ماريه‌ قبطيه» كه‌ داراي‌ پسري‌ شد و نام‌ او را ابراهيم‌ گذاشت ابراهيم‌ يكسال‌ و دو ماه‌ و هشت‌ روز و به‌ نقلي‌ يك‌ سال‌ و شش‌ ماه‌ و چند روز بيشتر عمر نكرد و در ماه‌ ذيحجه‌ سال‌ هشتم‌ هجرت‌ از دنيا رفت هاله‌اي‌ از غم‌ و اندوه، پيامبرص را فرا گرفت، و بي‌ اختيار اشك‌ از چشمانش‌ سرازير شد و فرمود چشم‌ اشك‌ مي‌ريزد و قلب‌ اندوهگين‌ است، ولي‌ سخن‌ نمي‌گويم‌ كه‌ موجب‌ خشم‌ خدا گردد، اي‌ ابراهيم‌ ما در مورد تو محزون‌ هستيم يعني‌ سپاسگزار خدايم، و سخني‌ كه‌ بر خلاف‌ سپاس‌ خدا باشد نمي‌گويم عايشه‌ يكي‌ از همسران‌ پيامبرص گويد وقتي‌ كه‌ قطرات‌ اشك‌ از ديدگان‌ پيامبرص بر گونه‌هايش‌ جاري‌ شد شخصي‌ عرض‌ كرد اي‌ رسول‌ خدا، از گريه‌ كردن‌ نهي‌ مي‌كني‌ ولي‌ خودت‌ گريه‌ مي‌كني؟ پيامبرص در پاسخ‌ او فرمود لَيسَ‌ هذ‌ا بُكأٌ‌ وَ‌ اِنَما هِيَ‌ رَحمَةٌ‌ وَ‌ مَن‌ لا يَرحَمُ‌ لا يُرحَم اين‌ گريه‌ نيست‌ بلكه‌ رحمت‌ و دلسوزي‌ است، و كسي‌ كه‌ رحم‌ نكند، مشمول‌ رحمت‌ خدا قرار نمي‌گيرد

نصيحت‌ و تذكر

روزي‌ پيامبر اكرمص به‌ حضرت‌ عليع فرمود مي‌خواهي‌ ششصد هزار گوسفند يا ششصد هزار دينار داشته‌ باشي‌ يا ششصد هزار كلمه‌ پند؟ حضرت‌ عليع عرض‌ كرد

/ 41