پيامبر گرامي اسلامص بجائي ميرفت، شنيد مردي با صداي بلند ميگويد اي محمد، پيامبرص نيز با صداي بلند فرمود چه ميگويي؟! او عرض كرد روز قيامت چه ميشود؟! پيامبرص فرمود براي آن روز چه آماده كردهاي؟! او عرض كرد دوستي خدا و رسولش پيامبر فرمود تو با كسي هستي كه دوستش داري حق بزرگ مادر بر فرزند مردي مادر سالخوردهاش را بدوش گرفته بود، و او را در اطراف كعبه، طواف ميداد، هنگام طواف، با پيامبرص ملاقات كرد، از آن حضرت پرسيد آيا حق مادرم را ادا كردم؟ قال لا ولا بزفرة واحدة پيامبرص فرمود نه حتي يكي نفس او را جبران نكردهاي! سرفرازي امت محمدصروزي يك نفر مسيحي به حضور پيامبرص رسيد و عرض كرد اسلام را بر من عرضه كن، تا آن را بپذيرم و مسلمان شوم، رسول اكرمص فرمود علت چيست كه به اسلام مايل شدهاي؟ مسيحي عرض كرد ديشب در عالم خواب ديدم كه قيامت برپا شده، و مردم بسيار در زحمت بودند، ناگهان ديدم گروهي سفيد روي و نوراني آمدند مثل سرعت برق، از صراط گذشتند، پرسيدم آيا اينها پيامبران بودند؟ گفتند نه، گفتم آيا اينها از اوصيأ پيامبران بودند؟ گفتند نه، بلكه آنها از امت پيامبرص بودند به آنها علاقمند شدم از اين روز ميل به اسلام پيدا كردهام تا مسلمان شوم و در صف آنها قرار گيرم پيامبرص اسلام را بر او عرضه كرد و او مسلمان شد آن حضرت با جمعي از اصحاب از مدينه بيرون رفتند تا به در غاري رسيدند، صدائي از غار شنيدند كه شخصي با تضرع و التماس ميگويد خدايا مرا از امت مرحومه گردان، يعني از امت محمدص كه آنها را مشمول رحمتت قرار دادهاي گردان رسول اكرمص به يكي از جوانان از اصحابش فرمود برو داخل غار ببين كيست كه اين دعا را ميكند؟! او وارد غار شد، شخصي را ديد كه صورتش را به خاك نهاده و عرض ميكند خدايا مرا از امت محمدص گردان به او سلام كرد، او جواب سلام را داد و پرسيد اي جوان تو كيستي؟ جوان گفت من از اصحاب پيامبر اسلام هستم، او گفت سلام مرا به رسول خداص برسان و بگو برادرت