مردي از اميرالمؤمنينع درخواست كرد اخلاق پيغمبر اكرمص را برايش بشمارد فرمود تو نعمتهاي دنيا را بشمار تا من نيز اخلاق آن جناب را برايت بشمارم عرض كرد چگونه ممكن است نعمتهاي دنيا را احصأ كرد با اينكه خداوند در قرآن ميفرمايد و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها اگر بشماريد نعمتهاي خدا را نميتوانيد به پايان رسانيد حضرت عليع فرمود خداوند تمام نعمت دنيا را قليل و كم ميداند در اين آيه كه ميفرمايد قل متاع الدنيا قليل بگو متاع دنيا اندك است و اخلاق پيغمبر اكرمص را در اين آيه عظيم شمرده چنانچه ميفرمايد انك لعلي خلق عظيم ترا خوئي بسيار بزرگ است اينك تو چيزي كه قليل است نميتواني بشماري، من چگونه چيزيكه عظيم و بزرگ است احصأ كنم ولي همينقدر بدان اخلاق نيكوي پيامبران بوسيله رسول اكرمص تمام شد هر يك از پيغمبران مظهر يكي از اخلاق پسنديده بودند چون نوبت به آن جناب رسيد تمام اخلاق پسنديده را جمع كرد از اين رو فرمود اني بعثت لا تمم مكارم الاخلاق من برانگيخته شدم تا اخلاق نيكو را تمام كنم در روش الاخيار شيخ محمد بن قاسم مينويسد دستهاي از بچهها دامن پيغمبرص را در راه گرفته عرض كردند ما را بر شانه خود سوار كن همانطور كه براي حسن و حسين خود را شتر ميكني و آنها را سواري ميدهي آن جناب بلال را فرمود به خانه برو و هرچه پيدا كردي بياور تا خودم را از اين بچهها بخرم بلال هشت دانه گردو آورد پيغمبرص گردوها را تقسيم كرد و خود را از آنها خريد و قالص رحم الله اخي يوسف باعوه بثمن دراهم معدودة و باعوني بثمان جوزات خدا برادرم يوسف صديق را مورد رحمت خويش قرار داد او را به پولي بي ارزش فروختند مرا نيز به هشت دانه گردو معامله كردند
پيغمبر اسلامص با عمل هدايت ميكرد
حضرت عليع فرمود مردي يهودي از پيغمبر اكرمص ديناري چند طلبكار بود روزي تقاضاي پرداخت طلب خود را نمود حضرت فرمود فعلاً ندارم گفت از شما جدا نميشوم تا بپردازيد فرمود من هم در اينجا با تو مينشينم، به اندازهاي نشست كه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشأ و نماز صبح روز بعد را همانجا خواند اصحاب، يهودي را تهديد ميكردند پيغمبرص رو به آنها نموده ميفرمود اين چه كاري است ميكنيد؟ عرض كردند يك يهودي شما را بازداشت كند؟ فرمود خداوند مرا مبعوث نكرده تا به كساني كه معاهدة مذهبي با من دارند يا غير آنها ستم روا دارم صبحگاه روز بعد تا بر آمدن و بالا رفتن آفتاب نشست در اين هنگام يهودي گفت اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمداً رسول الله نيمي از اموال خود را در راه خدا دادم عرض كرد به خدا سوگند اين كاري كه نسبت به شما كردم نه از نظر جسارت بود خواستم ببينم اوصاف شما مطابقه ميكند با آنچه در توراة به ما وعده دادهاند زيرا در آنجا خواندهام محمدبن عبداللهص در مكه متولد ميشود و به مدينه هجرت ميكند و درشتخو و بداخلاق نيست با صداي بلند سخن نميگويد ناسزا و بدزبان نميباشد اينك گواهي ميدهم به يگانگي خدا و پيامبري شما، تمام ثروت من در اختيارتان هرچه خداوند دستور داده دربارة آن عمل كنيد حضرت عليع در پايان داستان ميفرمايد پيغمبرص شبها در زير عباي خود ميخوابيد و بالشي از پوست داشت كه داخل آن ليف خرما بود يك شب روكش آن جناب را دو برابر كردند صبحگاه فرمود رختخواب شب گذاشتهام مرا از نماز بازداشت دستور داد همان يك عبا را بيندازند
اثر عجيب اخلاق پيامبرص
روزي جواني نزد پيامبرص آمد و با كمال گستاخي گفت اي پيامبر خدا آيا به من اجازه ميدهي زنا كنم؟ با گفتن اين سخن، فرياد مردم بلند شد و از گوشه و كنار به او اعتراض كردند، ولي پيامبرص با كمال ملايمت و