وقتي كه در جنگ اُحد دندان پيامبرص شكست و صورتش مجروح شد، يارانش سخت ناراحت شدند، و به آن حضرت عرض كردند دشمن را نفرين كن! در پاسخ آنها فرمود ان لم ابعث لعاناً و لكني بعث داعياً و رحمة اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون من به عنوان نفرين كننده مبعوث نشدهام بلك مبعوث شدهام براي دعوت مردم به سوي حق، و رحمت براي آنها، خداوندا قومم را هدايت فرما چرا كه آنها آگاهي ندارند
پيامبرص اينگونه بود
پيراهن پيغمبرص كهنه شده بود شخصي دوازده درهم به ايشان هديه كرد، آن جناب پول را به عليع دادند تا از بازار پيراهني بخرد، اميرالمؤمنينع جامهاي به همان مبلغ خريد وقتي كه خدمت پيغمبرص آورد، فرمودند اين جامه پر بها است پيراهني پستتر از اين مرا بهتراست، آيا گمان داري كه صاحب جامه پس بگيرد؟ عرض كرد نميدانم فرمود به او رجوع كن شايد راضي شود حضرت عليع پيش آن مرد رفت و گفت پيغمبرص ميفرمايد اين پيراهن براي من پر بها است و جامهاي ارزانتر از اين ميخواهم، صاحب جامه راضي شد و دوازده درهم را رد كرد فرمود وقتي پول را آوردم حضرت با من به بازار آمد تا پيراهني بگيرد در بين راه به كنيزي برخورد كرد در گوشهاي نشسته بود و گريه ميكرد، جلو رفته و سبب گريهاش را پرسيد گفت يا رسول الله مرا براي خريد به بازار فرستادند و چهار درهم همراه داشتم، آن پول را گم كردهام پيغمبرص چهار درهم از پول جامه را به او داد و پيراهني نيز چهاردهم خريداري كرد در بازگشت مرد مستمندي از ايشان تقاضاي لباس كرد همان پيراهن را به او دادند، باز به بازار برگشته و با چهاردرهم باقي مانده پيراهن ديگري خريدند وقتي كه به محل كنيز رسيد او را هنوز گريان مشاهده كرد، پيش رفته فرمود ديگر براي چه گريه ميكني؟ گفت دير شده ميترسم مرا بيازارند، فرمود تو جلو برو ما را به خانه راهنمائي كن همين كه به در خانه رسيدند به صاحب خانه سلام كردند، ولي آنها تا مرتبة سوم جواب نداند پيغمبرص از جواب ندادن سئوال نمود صاحب خانه عرض كرد سلام شما بر ما زياد شود تا باعث زيادي نعمت و سلامتي ما گردد، حضرت داستان كنيز را شرح داده و تقاضاي بخشش او را كردند صاحب كنيز گفت چون شما تشريف آورديد او را آزاد كردم آنگاه پيغمبرص فرمود دوازده درهمي نديدم كه اينقدر خير و بركت داشته باشد دو نفر برهنه را پوشانيد و كنيزي را آزاد كرد
حكومتي
يك نمونه از تاكتيك پيامبرص
در سالهاي اواخر هجرت پيامبرص، كه اسلام روز به روز، رونق مييافت، يك هيئت به نمايندگي از مردم طائف به مدينه نزد پيامبرص آمدند و به عرض رساندند كه مردم طائف حاضرند، مسلمان شوند، مشروط بر اينكه آنها را آزاد بگذاري مثل گذشته در فحشأ و ربا و شراب خواري، آزاد باشند پيامبرص درخواست آنها را نپذيرفت و فرمود در اسلام، فحشا، ربا و شراب خواري حرام است نمايندگان به طائف برگشتند و جريان را به مردم گفتند، اين بار مردم پيشنهاد ديگري كردند و آن اينكه پيامبرص آنها را از جهاد و روزه و نماز، معاف دارد، نمايندگان به مدينه آمده و پيشنهاد مردم طائف را به پيامبرص عرض كردند، پيامبرص پيشنهاد آنها را پذيرفت مسلمانان از پيامبرص پرسيدند مگر جهاد و روزه و نماز از واجبات نيست، فرمود چرا، گفتند پس براي چه مردم طائف را از اين امور معاف داشتي فرمود پس از آنكه مردم طائف، مسلمان شدند، خود به خود به حقانيت و ارزش واجبات اسلام پي ميبرند و به آن عمل ميكنند همانگونه كه پيامبرص فرموده بود، همانطور هم شد، آنها پس از قبول اسلام، كم كم به ارزش