مرد نابينائي حضور پيامبر گراميص آمد و تقاضاي دعا كرد، گفت از خدا بخواه كه پردة نابينايي را از چشمم بر كنار كند و قدرت ديدم را به من برگرداند حضرت فرمود اگر ميل داري دعا ميكنم اميد است مستجاب شود و چشمت بينا گردد و اگر ميخواهي در قيامت بي آنكه مورد حساب واقع شوي خدا را ملاقات كني بوضع موجود راضي و صابر باشد عرض كرد ملاقات بدون محاسبه را برگزيدم، آنگاه رسول گراميص فرمود خداوند بزرگتر از اين است كه در دنيا هر دو چشم كسي را بگيرد سپس در قيامت عذابش نمايد
سفارش پيامبر به فروشندگان كالا
امام صادقع فرمود در عصر پيامبرص زني بود كه عطر ميفروخت و زينب نام داشت، و طبعاً خودش نيز به خاطر همراه داشتن عطر، خوشبو بود روزي به حضور همسران پيامبر اسلامص آمد، پس از ساعتي پيامبرص به خانه آمد و بوي خوش به مشامش رسيد، دانست كه زينب عطر فروش در آنجا است، به او فرمود وقتي به خانة ما ميآيي، خانههاي ما را خوشبو ميكني؟ زينب در پاسخ گفت خانههاي شما به خاطر وجود تو [اي پيامبر] پاكيزهتر و خوشبوتر است نه به خاطر عطر همراه من آنگاه پيامبرص به او اين سفارش را [كه سفارش همة فروشندگان كالا نيز هست] كرد، فرمود اذا بعث فاحسني ولا تغشي فانه اتقي لله وابقي للمال وقتي كه عطر ميفروشي، آن را نيكو بفروش و در فروختن، كسي را فريب نده، زيرا اگر چنين كني به پاكي و پرهيزگاري در پيشگاه خداوند بهتر است، و براي بقا و دوام ثروت نيكوتر ميباشد
توصيه به كار و كوشش
زمان رسول خداص بود، مردي از اصحاب آن حضرت، سخت تهيدست شده بود، كار به جائي رسيد كه به ناچار، همسرش به او گفت برو به حضور پيامبرص و جريان را بگو تا آن حضرت كمكي كند آن مرد سخن همسرش را گوش كرد و به حضور پيامبرص رسيد و جريان را عرض كرد، پيامبر به او فرمود من سألنا اعطيناه و من استغني اغناه الله كسي كه از ما تقاضا كند به او ميبخشيم، ولي اگر خصلت بي نيازي را پيشه خود سازد، خداوند او را بي نياز ميكند آن مرد به خانه آمد و پس از مدتي باز فشار تهيدستي باعث شد، به حضور پيامبرص رفت و كمك خواست، پيامبر همان سخن فوق را تكرار كرد، آن مرد به خانه برگشت، باز ناچار شد براي بار سوم به خدمت پيامبرص رسيد و تقاضاي كمك كرد، پيامبرص در اين بار نيز همان پاسخ را داد آن مرد از سخن رسول خداص جان گرفت و با همتي قهرمانانه و توكل به خدا، كمر همت بسته و تيشهاي از شخصي عاريه گرفت و به بيابان و كوه رفت و با آن هيزم جمع نمود و آورد و در شهر فروخت، و اين كار را ادامه داد، تا مبالغي پول به دستش آمد، تيشه عاريهاي را به صاحبش داد و با آن پولها تيشهاي خريد و دنبال همين كار را گرفت و به قدري پولدار شد كه خدمتكاري براي خود خريد و به وضع زندگي خود سر و سامان خوبي داد، سپس به حضور پيامبرص شرفياب شد و جريان را به عرض رساند، پيامبر فرمود به تو كه گفتم كسي كه از ما تقاضا كند به او ميبخشيم، ولي اگر راه بي نيازي را بگيرد، خداوند او را بي نياز خواهد كرد
نتيجه رضايت مادر
در عصر پيامبر اسلامص يكي از مسلمين، در بستر مرگ قرار گرفت، پيامبرص به بالين او آمد، او در حال جان كندن بود، پيامبرص به او فرمود بگو لا اله