پيامبرص در ضمن گفتاري فرمود هنگامي كه روز قيامت ميشود، منادي ندا ميكند به گونهاي كه همه صداي او را ميشنوند و ميگويند كجايند «صاحبان فضل» گروهي از مردم بر ميخيزند، فرشتگان از آنها استقبال مينمايند و به آنها ميگويند فضيلت شما چه بوده كه به عنوان «صاحب فضل» شما را صدا زدهاند؟ آنها در پاسخ گويند در دنيا وقتي كه از ناحيه نا آگاهان به ما آسيب ميرسيد «تحمل» ميكرديم و اگر از ناحيه آنها به ما بدي ميشد، «عفو» مينموديم منادي از طرف خداوند اعلام ميكند اين بندگانم راست ميگويند آنها را آزاد بگذاريد تا بدون حساب وارد بهشت شوند65 جان كندن سخت پيامبرص به حضرت عليع فرمود عزرائيل وقتي كه براي قبض روح كافر ميآيد، روح او را با آهني گداخته به آتش كه بريان كننده است از بدنش بيرون ميآورد، و دوزخ در اين هنگام صيحه ميكشد عليع عرض كرد آيا اين گونه جان كندن سخت، براي شخصي از امت تو مسلمان نيز ممكن است صورت گيرد؟ پيامبرصفرمود آري جان دادن سه نفر از امت من، اينگونه است -1حاكم ظالم-2 كسي كه از روي ظلم، مال يتيم را بخورد-3 كسي كه گواهي ناحق بدهد كه از آن به «شهادة الزور» تعبير ميشود
كليد نجات
مردي خدمت حضرت رسولص آمد و عرض كرد مرا راهنمائي كن به نافعترين كارها حضرت فرمود اصدق و لا تكذب و اذنب من المعاصي ماشئت راستگويي را پيشه كن و از دروغ بپرهيز هر گناه ديگري ميخواهي انجام ده، از اين سخن مرد در شگفت شد و فرمايش آن جناب را پذيرفته و مرخص گرديد با خود گفت پيغمبرص مرا از غير دروغگويي نهي كرده پس اكنون به خانه فلان زن زيبا ميروم و با او زنا ميكنم همينكه به طرف خانة او رفت فكر كرد اگر اين عمل را انجام دهد و كسي از او بپرسد از كجا ميآيي نميتوانم دروغ بگويد و بر فرض راست گفتن به كيفر شديد و بدبختي بزرگي مبتلا ميشود لذا منصرف شد باز فكر كرد گناه ديگري انجام دهد همين انديشه و خيال را نمود در نتيجه از همه گناهان بواسطة ترك دروغ دوري جست
پيرمرد بهشتي
انس ميگويد روزي در محضر رسول اكرمص نشسته بوديم، حضرت به طرفي اشاره كرد و فرمود عنقريب مردي از اين راه ميآيد كه اهل بهشت است طولي نكشيد كه پيرمردي از آن راه رسيد در حاليكه آب وضوي خويش را دست راست خشك ميكرد و به انگشت دست چپش نعلين خويش را آويخته بود پيش آمد و سلام كرد فرداي آن روز و همچنين پس فردا، رسول اكرمص همان جمله را تكرار كرد و همچنين پيرمرد از راه آمد عبدالله بن عمروبن عاص كه هر سه روز در مجلس حضور داشت و سخن نبي گرامي را شنيده بود تصميم گرفت با وي تماس بگيرد و از عبادات و اعمال خيرش آگاه گردد و بداند چه چيز او را بهشتي ساخته و باعث رفعت معنويش شده است از پي او راه افتاد و با وي گفت من از پدرم قهر كردهام و قسم ياد نمودهام كه سه شبانه روز به ملاقاتش نروم اگر موافقت ميكني به منزل شما بيايم و اين مدت را نزد تو بگذرانم پير مرد قبول كرد پس عمروبن عاص به خانة او رفت و هر شب در آنجا بود عبدالله ميگويد در اين سه شب نديدم كه پيرمرد براي عبادت برخيزد و اعمال مخصوص انجام دهد فقط موقعيكه در بستر پهلو به پهلو ميشد ذكر خدا ميگفت او تمام شب را ميآرميد و چون فجر طلوع ميكرد براي نماز صبح بر ميخاست، اما در طول اين مدت از او دربارة كسي جز خير و خوبي سخني نشنيدم سه شبانه روز منقضي شد و اعمال پير مرد آنقدر در نظرم ناچيز آمد كه ميرفت تحقيرش نمايم ولي خود را نگاهداشتم موقع خداحافظي به او گفتم كه بين من و پدرم تيرگي و كدورتي پديد نيامده بود براي اين نزد تو آمدم كه سه روز متوالي از