الا الله او قدرت تكلم نداشت، پيامبر چند بار او را تلقين كرد و به او فرمود بگو لا اله الا الله او نميتوانست بگويد، و زبانش ميگرفت زني در آنجا حضور داشت، پيامبرص به او فرمود آيا اين شخص، مادر دارد؟ او عرض كرد آري، من هستم، پيامبرص فرمود از پسرت راضي هستي؟ گفت نه بلكه ناراضي و خشمگين هستم، پيامبرص فرمود دوست دارم كه از او راضي گردي، مادر، شفاعت پيامبرص را پذيرفت و از پسرش راضي شد در اين وقت پيامبرص به شخص در حال مرگ فرمود بگو لا اله الا الله، زبان او باز شد و گفت لا اله الا الله، پيامبرص فرمود بگو يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل مني اليسير واعف عني الكثير انك انت العفو الغفور اي خدايي كه كم را ميپذيري و از بسيار، ميبخشي، كم را از من بپذير و بسيار از گناه را از من ببخش، توئي بخشنده و آمرزنده او تمام اين سخنان را گفت، پيامبرص به او فرمود چه ميبيني؟ عرض كرد دو سياه چهره وارد شدند، فرمود اين كلمات را تكرار كن، او تكرار كرد، پيامبر فرمود چه ميبيني؟ او عرض كرد آن دو سياه چهره دور شدند و دو شخص سفيد رو و نوراني وارد شدند، دو سياه چهره رفتند و دور گشتند، و ديگر آنها را نميبينم، و دو شخص نوراني به من نزديك شدند، و روحم را دارند از جانم ميگيرند، اين را گفت و همان لحظه از دنيا رفت
امام صادقع فرمود وقتي جعفر طيار برادر عليع فرماندة يكم جنگ موته كه در سال هشتم هجري واقع شد به شهادت رسيد پيامبرص به فاطمه زهراس دستور داد، تا سه روز غذا درست كند و به خانه جعفرع براي اسمأ بنت عميس همسر جعفر و بچههايش ببرد، و با زنان ديگر نزد او بروند و سه روز بمانند، فاطمهس اين دستور را انجام داد، و اين دستور بين مسلمانان، سنت گرديد يعني يك كار استحبابي و شايسته بين مسلمانان مرسوم شد
عمربن خطاب گويد با اجازة قبلي به حضور رسول خداص رسيدم، و آن حضرت را در حجرة ام ابراهيم ملاقات كردم، ديدم بر فرشي بسيار ساده آرميده، كه قسمتي از بدنش روي خاك زمين و قسمتي ديگر روي آن فرش است و زير سرش متكائي از ليف خرما قرار دارد، بر او سلام كردم و در محضرش نشستم، عرض كردم اي پيامبر خدا تو انتخاب شده و برگزيدة خداوند در ميان همة مخلوقات هستي، در حالي كه قيصر و كسري شاهان روم و ايران بر فرشهاي طلا بافت و ديبا و ابريشم ميآرمند!! ولي تو كه مقامت از آنها بالاتر است، در اين وضع ميباشي؟! در پاسخ فرمود آنها شاهان روم و ايران و در عيش و نوش و بهره مندي از لذتها و شاديها در همين دنيا عجله كردند، در حالي كه دنيا محل گذر است و ناپايدار است و بهرههاي آن نابود ميشود، ولي زندگي خوش ما براي آخرت، تأخير افتاده است، و ما سراي جاويد آخرت را برگزيدهايم
همسر يكي از اشراف يهود به نام زينب دختر حارث به تحريك يهوديان، تصميم گرفت، پيامبرص را از طريق زهر به قتل برساند، او ميدانست كه پيامبرص به دست گوسفند علاقهمند است، دست گوسفندي را تهيه كرد و پخت و به زهر آلوده كرد و به عنوان هديه به حضور پيامبرص آورد، پيامبرص رد احسان نكرد و هديه را پذيرفت، تا لقمة اول از آن غذا را به دهان گذاشت، احساس مسموميت كرد و آن را از دهان بيرون ريخت، و دستور داد آن زن را احضار كردند، پس از گفتگويي، پيامبرص با كمال بزرگواري آن زن را بخشيد و به اين ترتيب درس عفو و گذشت را كه يكي از مهمترين صفات اخلاقي است در شديدترين حوادث، به جهانيان آموخت