پدرشان مردى صالح بود، و پروردگارت خواست كه آنان به كمال بلوغشان برسند و آنگاه گنجشان را [از آنجا] بيرون آوردند، كه رحمتى از پروردگارت [در حق آنان] بود، و من آن كار را از پيش خود نكردم، اين معناى چيزى است كه نتوانستى بر آن صبر كنى
83- و از تو درباره ذوالقرنين مىپرسند، بگو هماكنون يادى از او براى شما مىخوانم
84- ما به او در روى زمين تمكن داده بوديم و سررشته هر كارى را به او بخشيده بوديم
85- و او سررشته [كار خود] را دنبال گرفت
86- تا آنكه به سرزمين مغرب [خورشيد] رسيد و چنين يافت كه در چشمهاى گلآلود [و گرم] غروب مىكند و در نزديكى آن قومى را يافت گفتيم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا آنان را عذاب مىكنى، يا با آنان نيكى مىكنى
87- گفت هركس شرك ورزد، زودا كه عذابش كنيم، سپس به سوى پروردگارش باز برده مىشود، و او به عذابى سخت معذبش مىدارد
88- و اما هركس ايمان آورد و نيكوكارى كند، او را پاداش نيكو باشد و كار را بر او آسان مىگيريم
89- آنگاه سررشته [كار خود] را دنبال گرفت
90- تا آنكه به سرزمين مشرق [خورشيد] رسيد و آن را چنين يافت كه بر مردمانى كه در برابر [تابش] آن پوششى برايشان نگذاشته بوديم، مىتافت
91- بدينسان از كار و بار او آگاهى داشتيم
92- آنگاه سررشته [كار خود] را دنبال گرفت
93- تا به فاصله ميان دو كوه سدآسا رسيد و در پيش آن مردمانى را يافت كه زبانى نمىفهميدند
94- گفتند اى ذوالقرنين قوم ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فتنه و فساد برپا مىكنند، آيا [مىخواهى] خراجى به تو بپردازيم كه بين ما و آنان سدى بسازى؟
95- گفت تمكنى كه پروردگارم به من داده است بهتر [از خراج شما] است، ولى مرا به نيرو[ى انسانى] يارى دهيد كه بين شما و ايشان حايلى بسازم
96- [آنگاه كه شالوده را ريختند گفت] برايم پارههاى آهن بياوريد [و برهم بينباريد] تا آنكه بين دو كوه را انباشت و همسطح ساخت گفت [در كورههاى آتش] بدميد [و دميدند] تا آنكه آن [آهن] را [گداخته و] آتش گونه ساخت گفت اينك برايم روى گداخته بياوريد تا بر آن بريزم
97- [سد سكندرى ساخته شد و ياجوج و ماجوج] نتوانستند بر آن دست يابند و نتوانستند در آن رخنه كنند
98- گفت اين رحمتى از سوى پروردگار من است چون وعده پروردگارم [قيامت] فرارسد، آن را پخش و پريشان كند و وعده پروردگار من حق است
99- و آن روز آنان را رها كنيم كه در هم و برهم شوند، [و آنگاه] در صور دميده شود و آنان را چنانكه بايد گرد آوريم
100- و در آن روز جهنم را بر كافران چنانكه بايد و شايد بنمايانيم
101- همان كسانى كه ديدگانشان در پرده [غفلت] از آيات من بود، و نمىتوانستند [حق را] بشنوند
102- آيا كافران پنداشتهاند كه بندگان مرا [به ناحق] به جاى من به دوستى بگيرند، [بايد بدانند كه] ما جهنم را چون منزلگاهى براى كافران آماده كردهايم
103- بگو آيا از زيانكارترين انسانها آگاهتان كنيم؟
104- كسانى[اند] كه كوشش آنان در راه زندگانى دنيا، نقش بر آب شده است و ايشان چنين مىانگارند كه نيكو كردارند
105- اينان كسانى هستند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردهاند، و اعمالشان تباه شده، لذا روز