در اين جا اين مطلب بررسى مى شود كه علم جديد علمى سودجو و سودانگار است. فرانسيس بيكن پدر علم جديد و فلسفه جديد بايد به عنوان سلسله جنبان اين سودانگارى مطرح شود:
(از همان آغاز فلاسفه عصر جديد مانند بيكن علم را به عنوان نه تنها وسيله اى براى كشف حقيقت و ارضاء حس كنجكاوى انسان بلكه به عنوان وسيله سودمندى براى برآوردن نيازهاى انسان و تهيه و تجهيز فنون جديد و صور تازه قدرت عملى آدميان تعبير مى كردند حتى فرضيات علمى گذشته كه در زمان بعد خطا و نادرستى آن ثابت مى شود مانند فرضيه بطلميوس در نجوم براى انسان آن عصر مفيد بود.)57 اين براى حقيقت بودن آن كافى است.دكتر داورى درباره دگرگونى نگرش غربيها به علم از ارضاء كنجكاوى و علم براى دانستن (انديشه ارسطو) تا علم براى سود دنيوى در عصر جديد مى نويسد:
(در گذشته ارسطو مى گفت: اشرف علوم علم الهى است چون كم سودترين است; اما امروز مى گويند: علم بايد به بشر قدرت بدهد تا بر طبيعت مسلط شود. [امّا بايد دانست كه منظور از علم مفيد چيست و چه فايده داشتنى برتر و افضل است]…تشخيص علوم مفيد يا مفيدتر آسان است امّا فايده اى كه با وهم تشخيص داده شود فايده حقيقى علم نيست. پزشكى علم مفيد است و فوايدش را همگان مى دانند امّا فايده پزشكى از آنچه همگان مى دانند بيش تر است. پزشكان بزرگ حتى براى فوايدى كه ما مى شناسيم به پزشكى نپرداخته اند.سوگند بقراط مربوط به علم پزشكى است; امّا پاستور در تحقيقات خود هيچ ملاحظه اى جز ملاحظه علم را در نظر نداشت. او اصلاً در بند سود و زيان نبود و اصلاً وقعى به امور هر روزى نمى گذاشت او دوستدار علم بود فلسفه هم دوستدار علماست و پشتوانه علم مى شود( چنانكه دكارت فلسفه را ريشه علوم دانست)… كسانى كه علم را يعنى امر شريف را براى امر غير شريف طلب مى كنند طالب علم نيستند. مسلماً علم علم نافع است ولى مگر نفع چيست؟… امروز علم جديد علمى براى تصرف نيست بلكه خود تصرف است و فلسفه را كه ريشه آن بود كنار زده است.
ارسطو فلسفه اولى را شريف ترين علوم مى دانست و يكى از موازين شرف علم در نظر او بى سود بودن بود. بدين معنى كه هر چه موضوع علم شريف تر باشد آن علم شريف تر است و چون موضوع فلسفه اولى مطلق موجود است و مطلق موجود را كسى نمى تواند در اختيار بگيرد و به كار برد. علم مابعدالطبيعه بى سود است ولى در حقيقت و به معناى درست لفظ غير نافع نيست. علمى كه آدمى را به كمال نزديك سازد نمى توان غير نافع خواند. نفع علم صرف نفع بازار سوداگرى نيست…. كسى ارزش علوم جديد را منكر نيست علم زدگى ناپسند است; يعنى صورتى جديد از علم را كه صرفاً براى تصرف در عالم است كمال علم شمردن… ترقى چيست؟ اگر تعلّقات انسان به عالم هر روزى را بيش تر كنند و نگذارند كه نسبت به اسارت خود در دار غرور تذكر پيدا كند مانع ترقى حقيقى او نشده اند؟ علم و تكنيك جديد اگر وسيله باشد بحثى نيست اما علم جديد لوازم امروز است كه اعراض از آن در اختيار ما نيست… اصلاً علمى كه با اراده به قدرت مناسبت دارد و شأنش اين است كه به بشر امكان تصرف در عالم و آدم در جهتى كه ذات تكنيك جديد اقتضا مى كند بدهد چگونه مايه آزادى انسان از قيد باطل و تعلق او به حق مى شود؟… بحث از اين است كه انسان با علم چه نسبتى دارد و حقيقت او چگونه در اين نسبت متحقق مى شود؟… در اين عالم جديد هر چيز يا از قدرت برآمده و به قدرت مى انجامد يا قابل اعتنا نيست. اسلام با علمى كه به انسان غرور و قدرت58 مى دهد كارى ندارد… البته اگر پيوند علم از غرور گسيخته شود اعتنا به آن مستحسن و حتى گاه واجب است.)59 نبايد پنداشت انگيزه هاى آدمى در انديشه علمى او هيچ تأثيرى ندارد:
(طبيعت هوسباز و درنده خو همواره سعى دارد علم (كه انسان را به كمال مى برد) را به صورت ابزارى در خدمت هوسهاى خود درآورد.)60 در اين صورت علمى كه به دنبال سود است و علمى كه نه به دنبال درك حقيقت بلكه براى قدرت تلاش مى كند سرنوشت او در اختيار هوسهاى آدمى مى افتد. در واقع سودجويى علم جديد يك طرف آن و در واقع اساس آن بر اين است كه چه چيز براى من سود دارد; يعنى انسان گرايى:
(متدولوژى مى آموزد كه هيچ علمى غير از علم جديد اعتبار ندارد و دعوت مى كند كه صرفاً و منحصراً به اين علم سر فرود آورند و آن را علم مطلق شمارند (و اين غير از دعوت به آموختن است)… كسانى در عالم خيال و آرزو مى گويند: علم بايد در خدمت صلح و سعادت بشر درآيد; امّا تا اساس عالم ظلم و جور كنونى در هم نريزد صلح و عدالت هم برقرار نمى شود. ممكن است بعضى شانه بالا بيندازند و بگويند علم علم است ديگر… اما به تعبير مولانا جلال الدين رومى ما (علم آخور) هم داريم… دكارت مى گفت: (هيچ چيز را نمى پذيرم مگر آن كه حجت آن بر من بديهى شود.) بناى فلسفه جديد غرب بر انسان گرايى است و… نسبت تازه اى كه ميان انسان و وجود برقرار است. در اين نسبت آدمى نه فقط علم را به خود نسبت مى دهد بلكه خود ملاك درستى احكام علمى و حتى غايت تحصيل و تحقيق در آن مى شود و اين علم علم نافع است… پيامبر(ص) در حديث تثليث علوم نافع را اصول عقايد اخلاق و فقه دانستند. پس آيا همه آدميان اين عصر در زيان اند؟ مراد پيامبر(ص) از نافع نافع به سلامت روح و دل انسان و موجب قرب به حق بوده است; اما در زمان ما سود و زيان در سوداى دنياست و ملاك و ميزان آن هم نفس اماره اى است كه صورتى از عقل به خود گرفته… و معقول و منطقى مى نمايد. نافع بودن علم از نظر دين اسلام به گفته پيامبر(ص) تأدب به آداب روحانيين است و نافع بودن علم از نظر علم جديد بيش تر آدمى را به عالم مادى و دنيوى وابسته و مشغول مى كند تا اين كه تعلقات را كم كند.)61