سیره شهید بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 514/ 12
نمايش فراداده

تحت تأثير خلقيات پدر بود

پد ربزرگم يكي از روحانيون اصفهان وامام جماعت مسجد لنبان اصفهان بود پد ربزرگ مادري ايشان مرحوم حاج مير محمد صادق مدرس خاتون آبادي بود كه از مراجع ومجتهدين تراز اول عصر خود بود كه معاصر مراجع معروفي مانند آيت الله نائيني وحاج شيخ عبدالكريم حائري وآيت الله اصفهاني وآقا ضياءالدين عراقي بود پدرم دردوره جواني سخت تحت تأثير اخلاقيات وملكات روحي پدر بزرگ مادري خويش قرارداشت وبارها از صفات وكمالات روحي او براي ما نقل ميكرد وبه خاطر مي آورد كه ايشان در زمان رضاشاه به همراه عده اي از روحانيون ديگر از اصفهان به قم عزيمت كردند ودر تحصن معروف قم شركت جسته بودند.

زيربار منت كسي نميرفت

پدر م دربعضي از روحياتشان متأثر از پدرشان بودند پدرشان خصوصياتي ويژه داشت مثلاً مقيد بود در خانه كارخودش را خودش انجام بدهد وي امام جماعت مسجد لنبان بود كه به روستاها سر كشي ميكردودفتر ثبت طلاق وازدواج داشت بسيارآدم ساده زيست ومنيع الطبعي بود وزيربارمنت هيچ كسي نمي رفت وپدرم اين روحيه را ازاو گرفته بود خوراك او هميشه يكنواخت بود ومي گفت خوراك ساده داريم ولي در عوض آن زير بار كسي نميرويم پدرم ساده زيستي ،مناعت طبع وتكيه بر خودش به جاي ديگران ازاوگرفته بود من اين مسائل را از پدرم وگاه مادرم درباره ايشان شنيده ام پدربزرگ، پدرم.

را در دوران تحصيل در اصفهان ودر قم در حداقل خرج پشتيباني كرد.

مادرش حافظ قرآن بود

مادر شهيد بهشتي حافظ قرآن بودند ودروس اصلي فقه را نزد پدرشان خوانده بودند تاجايي كه طلاب پدرشان از تقريرات ايشان از درس پدر يادداشت برمي داشتند در منزل خود كلاسهاي تعليم احكام وقرآن براي دختران خانواده هاي مستضعف وبي بضاعت تشكيل ميدادند كه حتي از اطراف اصفهان هم در اين كلاسها شركت ميكردند در اداره اين كلاسها با مديريت خانم بتول السادات عمه ام كه حافظ قرآن بودند ودروس حوزوي هم خوانده بودند نقش مهمي داشت به دليل استقبال زياد شركت كنندگان ، علاوه براتاقهاي منزل حتي در زيرزمين منزل هم كلاس تشكيل ميشد.

بهتر است جواب رد ندهيم

مادر شهيد بهشتي دخترمرحوم حاج صادق خاتون آبادي بود كه وي آدم بسيارروشني بود كه در سطح مرجعيت بوده است وحتي دخترانش در آن زمان سواد وسياق بلد بودند كه در آن دوران اين مرسوم خانواده هاي روحاني نبود وهم اكنون يكي از دخترانش هم در اصفهان مشغول تدريس شرح لمعه است پس از ازدواج دختر اول ، مرحوم خاتون آبادي تصميم ميگيرد معصومه را پيش خودنگه دارد و مثل سيد بحرالعلوم كه دخترش خيلي به او كمك ميكرد ازدخترش استفاده كند لذا هرچه خواستگار مي آيد رد ميكند وحتي به پدر بزرگم هم جواب رد ميدهندمادر بزرگم براي من تعريف ميكند فرداي روزي كه به پدر بزرگت جواب رد داديم پدرم مرا صدازد وگفت بهتر است به اينها جواب مثبت بدهيم علت راكه پرسيدم گفت كه من ديشب خوابي ديدم كه براثراين ازدواج ازتوفرزندي به دنيا مي آيد كه خصوصيات ممتازي خواهد داشت ولذا پدرم به دنبال آنها فرستاد كه دوباره به خواستگاري بيايند كه آمدند واين وصلت هم انجام گرفت وسال بعد هم مرحوم خاتون آبادي از دنيارفت .

زندگي من طلبگي خواهد ماند

پدرم علاقه خاصي به پدر همسرشان مرحوم آقاي سيد محمد باقر مدرس مطلق كه از علماي اصفهان بود داشتند وهميشه به نيكي از ايشان ياد ميكردند واين علاقه هم متقابل بود چون آقاي مدرس خلوص وتقواي زيادي داشتند وبه اين صفات مشهور بودند ايشان چون فرزند پسري نداشتند پدرم را به مثابه فرزندخويش تلقي ميكردند وبا اينكه دخترشان خواستگارهاي زيادي داشت ولي ترجيح دادند خانواده متديني را انتخاب كنند لذا پدرم را كه طلبه باهوش وبا ذكاوتي بود ند ، ولي به لحاظ مادي هيچ نوع تمكني نداشتند ولي پيدا بود شخصيت قابل توجهي دارد، به جاي كساني كه تمكن مالي بالايي داشتند انتخاب كردند مادرم هم ميگفتند پدرت از همان آغاز وضع خود را صادقانه براي من توضيح دادند كه زندگي من طلبگي است وطلبگي خواهد ماند اگر راضي به زندگي در شهر غريبي مثل قم ودر خانه اجاره اي هستيد اين در خواست را بپذيريد .

دوران كودكي تاجواني

باوضو شير ميدادم

مادر شهيد بهشتي ميگفتند در دوران بارداري فرزندم ، روزي يك جزء قرآن ميخواندم واحساس آرامشي اين قرائت قرآن به من ميداد در موقع شيردادن هم روبه قبله مي نشستم وبا وضوايشان راشيرميدادم واحساس ميكردم هروقت ناراحتي ميكرد موقع قرآن خواندن آرامش خاصي پيدا ميكرد وبه تلاوت من گوش ميكرد.

اگر تلاوت قطع ميشد

از مادر شهيد بهشتي در يك مصاحبه شنيدم كه ميگفت من در طول مدت بارداري فرزندم سيد محمد 9 بار قرآن را ختم كردم ايشان مي گفت موقع شيردادن فرزندم هم قرآن ميخواندم ووقتي تلاوت من قطع ميشد ايشان شير نميخورد.

اين فرزند، كسي خواهد شد

موقع ارتحال مرحوم آقاي خاتون آبادي كه برادرم 5/1 ساله ودر آغوش مادرش بود ايشان خطاب به دخترشان مادرم گفته بود پدر جان از اين فرزند خيلي خوب مواظبت كن كه اين فرزند كسي خواهد شد كه اسلام ودنيا به او افتخار خواهد كرد .