خاندان بهشتي - سیره شهید بهشتی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیره شهید بهشتی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتي كه به قم رفته بود سالي سه ماه مي آمدند اصفهان ، زن وبچه شان را مي آوردند دو سه تا بچه داشتند وخانمشان سر علي رضا حامله بود كه پدر آقاي بهشتي فوت كرد ، آن وقت كه ميخواستند ازدواج بكنند گفتند كه شما هر دختري را پسنديدي من همان دختر را ميگيرم من نميروم دختر نامحرم را ببينم ، چنين اخلاقي داشت وقتي كه ميرفتند به مسجد سخنراني كنند دستورداده بودند كه يك پرده بلند بگذارند كه زنها به من نگاه نكنند ومن هم چشمم به زنها نيفتد اين طور مردي بودند ووقتي هم ميخواستيم برايشان زن بگيريم ،ميگفتند شما ديديد من ميپسندم وما هم رفتيم اين دختر را ديديم وگفتيم بد نيست ورفتيم به خواستگاري وگفتند كه تا صيغه نشود من نگاه نميكنم وروزي هم كه صيغه را خواندند گفتند برويد داماد رابياوريد گفتند كه محارم من اينجاباشند تا من بيايم وعمه شان ، خاله شان ، وخواهرشان آمدند تا اوهم آمد محمد آقا گفتند كه محارم من دور من باشند تابيايم عروس راببينم وبعداً آمدند روي صندلي پيش عروس نشستند وبعد گفتند دست ننه ام درد نكند با اين عروس آوردنش ومن هم گفتم كه الهي آن قدر زنش رادوست بدارد كه اصلا ً به ياد من نباشد ولي ايشان همين قدر به من محبت داشتند كه به زن خودشان علاقه داشتند.

خيلي صفات خوب وعالي داشتند خداراشكر مثلاً بچه بود با بچه هاي همقدشان بچه هاي خاله وعمه شان كه همقدشان بود به ايشان ميگفتند كه بيايد بازي كند ولي ايشان نميرفتند براي بازي وبيشتر روحشان علاقه به قرآن واحاديث داشت وبه ما ميگفت كه قرآن رابه من ياد بدهيد وعلم را به من ياد بدهيد حواسشان اصلاً به بازي نبود بچه اي نبود كه به فكر بازي باشد .

اودر گرانبهايي بود كه در راه خدا ريخته شد الحمدلله شكر ميكنم كه شهيدي داشتم در راه خدا ودر راه آقاي خميني خيلي هم شكر ميكنم شهادتشان را چهل روز خبر نداشتم خواهرش پنهان ميكرد ، راديو وتلويزيون را از جلو من برداشته بودند هفته اي يك بار مرامشان اين بود كه براي من تلفن بزنند يا صبح يا ظهر ومن ازدخترم پرسيدم كه ننه جان چرا داداشت تلفن نميزند ؟ گفتند كه رفته اند استراحت ومسافرتند .

گفتم حتماً به دستور آقاي خميني به جايي رفته كه تلفن نميزنند روز عيد رفته بودم كه وضوبگيرم نماز وقرآن بخوانم روز اول ماه شوال بود گفتم پسر من هم در ميان اين 72 تن بوده چون كه بچه من يك ماه نميشد تلفن براي من نزند بچه من هم داخل اين عزيزان بوده شماميخواهيد به من نگوييد يك دفعه ديدم خانه را سكوت فراگرفت دكترها هم ميگفتند كه بگذاريدخودشان بفهمند بعداً هم كه فهميدم يك مقدار بيتابي كردم وگفتم خدايا به من صبر بده ، صبر مرا بده ياايمان رانگير حالا كه بچه من رفت ايمان باقي بماند وخدا هم صبرداد وكسي كه براي خدا سخنراني ميكرد به خاطر خدا شهيد شده ، برايش ناراحت باشم كه خدا ناراحت مي شود وخدا خواست كه شهيد شود ودر سخنراني شان از خدا درخواست شهادت ميكرد وخون پاكشان را در راه خداوند دادند وشكر ميكنم اگر كسي از خدا ترسيد دنيارادارد، آخرت رادارد ، همه چيز دارد كه البته به نامحرم نگاه نكند اگر از خدا ترسيد دروغ نمي گويد و اگر از خدا ترسيد فساد نميكند وعاقبت به خير ميشود انشاءالله .

خاندان بهشتي

جد ايشان وصي مرحوم مجلسي بود.

شهيد بهشتي از طرف مادرازخاندان معروف علمي اصفهان به نام خاتون آبادي است كه يكي ازمفاخر آنها ميرمحمد صالح خاتون آبادي داماد وشاگرد برازنده مرحوم علامه مجلسي است كه حتي وصي او هم بوده است .

مردم اصفهان اورا نشناخته اند.

پدر بزرگ مادري وخاندان مادري شهيد بهشتي از خاندان هاي بزرگ روحاني اصفهان هستند مرحوم ميرمحمد اسماعيل خاتون آبادي جد بزرگ ايشان از عرفا وعلماي بزرگ اصفهان بوده اند ومرحوم محمد حسين خاتون آبادي نيز كه از علماي بزرگ عصر خود بوده اند وبعد مرحوم مير محمد صادق خاتون آبادي كه از شاگردان مرحوم آخوند خراساني در نجف وازاساتيد حضرت امام بوده است آن گونه من شنيده ام پس از رحلت مرحوم آخوند كه مسئله مرجعيت بين چندتن از مجتهدان مسلم نجف بوده است ايشان به ايران مراجعت ميكنند تا دراين مسئوليت وارد نشوند وقتي ازنجف به اصفهان آمدند گفته شد علم از نجف رفت كه اين عبارت بيانگر موقعيت علمي ايشان بود فرزند آقاي بهشتي كه پس از شهادت پدرش به خدمت امام رسيده بود براي من تعريف ميكرد امام در اين ديدار نزديك بيست دقيقه راجع به موقعيت علمي جد مادري آقاي بهشتي براي او صحبت كرده وفرموده است مردم اصفهان مرحوم مير محمد صادق خاتون آبادي رانشناخته اند وبعد فرمودند وما ادريك ما مير محمد صادق.

خيلي به او احترام ميكرد

مادر پدرم به لحاظ روحي بسيار سالم بوداصلاًاهل طعنه وغيبت وبد گويي از ديگران نبود كه اين حالات او براي اطرافيان بسيار عجيب وجالب بود واز زمان پد رخيلي به منزلشان رفت وآمد ميشد پس از شهادت پدرم تحمل خيلي زيادي ازخودش نشان ميداد وپدرم هم خيلي به او احترام ميكرد.

/ 514