به روايت مادر - سیره شهید بهشتی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیره شهید بهشتی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در جريان پرونده قتل منصور ، اسم من واسم آقاي مطهري هم بود چو ن گروهي كه اورا اعدام انقلابي كردند از همين هيئتهاي مؤتلفه بودند وطبعاً پاي ما هم درميان بود در همان گير ودار بودكه جريان رفتن به خارج پيش آمد ومن به خارج رفتم به هر حال تا آن موقع من در شوراي روحانيت هيئتهاي مؤتلفه بودمدر طول مدتي كه در تهران بوديم امام يك بار به مرحوم مطهري ومن مأموريت دادندكه براي تنظيم ايدئولوژي اسلامي وتهيه جزوه هاي آموزنده براي نسل جوان در خط اصيل انقلاب نامه اي داشته باشيم وفرموده بودند هر نوع امكاناتي لازم است در اختيارمان بگذارند ودو نفري اين كاررا انجام بدهيم كه مقارن شد بااوج انقلاب وماهم بالطبع به فعاليتهاي انقلابي پرداختيم واوج انقلاب سبب شد كه ما ديگر نتوانيم به كارهاي علمي بپردازيم بعد از آن هم مسئوليت عضويت در شوراي انقلاب وتنظيم كار شوراي انقلاب را به عهده من گذاشتند واين ادامه داشت تا اخيراً كه باز مسئوليت ديوان عالي كشور را به بنده سپردند اولين آثاري كه از من منتشر شده به صورت مقالات در سالنامه مكتب تشيع بوده وهمچنين در شماره هاي اول مكتب اسلام نشريه سه ماهه مكتب تشيع از نشريات پستي بود وروال كار اين بود كه از يك مجموعه از ويليام جيمز مقالات را ترجمه ميكردم بقيه تأليفات است بعد در آلمان چند جزوه بحث داشتم با عناوين نقش ايمان در زندگي انسان، كدام مسلك ؟يك دوره نامه من هم بدون نام من منتشر شدند بعد كتاب خدا از ديد گاه قرآن كه يك كتاب تحقيقي پيرامون قرآن است و رساله دكتري من است كه اين هم چندبار چاپ شده است يك سخنراني هم درباره نماز داشتم كه بعد تحت عنوان نماز چيست ؟ چندين بار چاپ شده است اخيراً در باره مالكيت ودرباره شناخت بحثهايي داشتم كه حزب تكثير كرد بحثي پيرامون كيفيت آشنايي با قرآن ومطالعه قرآن داشتم كه روي نوار بوده وبعداً درروزنامه جمهوري اسلامي چاپ شده واخيراً‌ باتصحيح آماده چاپ است اينها نوشته هاي منتشر شده است ونوشته هاي منتشر نشده وتكميل نشده تعدادي هم وجود دارد كه اگر يك روزي توفيق پيدا كنم ، انشاءالله تنظيم ميكنم تا منتشر بشود من به زبان عربي آشنايي دارم ، صحبت ميكنم ومينويسم به زبان انگليسي هم آشنايي دارم صحبت ميكنم ودر مصاحبه ها وموارد ديگر معمولاً به مترجم نياز ندارم زبان آلماني را هم در سالهاي اقامت در آلمان ياد گرفتم وواز منابع علمي آلماني مخصوصاً در زمينه اقتصاد وفلسفه استفاده شايان ميكنم زبان فرانسه را دو سال در دبيرستان ميخواندم ، خوب هم ميخواندم وعلاقه هم داشتم اما بعداً يادم رفت اواخر به خاطر گسترش مطالعات فكر كردم مجدداً فرانسه را ياد بگيرم كه ديگر مشغله ها اجازه نداد .

موقعي كه امام پاريس بودند، در سفري براي زيارت امام ، به پاريس رفتم در آنجا در خدمت ايشان بحث شد واين هسته اوليه به عنوان يك هسته روحاني مطرح شد كه در مسائل انقلاب طرف مشورت امام باشد ودستورات راازامام بگيرد وبه روحانيت بدهد اين هسته روحاني ازپنج نفر آقاي مطهري ، آقاي هاشمي رفسنجاني، آقاي موسوي اردبيلي ، آقاي دكتر باهنر وخودمن تشكيل شد .

اين طرح ، آنجا در آن جلسه مشورتي كه خدمت امام داشتيم تصويب شد من به ايران آمدم واين تصميم را به برادرها ابلاغ كردم وهسته را تشكيل داديم بعد اين تبديل شد به شوراي انقلاب البته آن موقع نامش هم شوراي انقلاب نبود ، آن موقع هسته اي بود از روحانيت مورد اعتماد امام ، هسته اي كه ميتوانست در كار مبارزاتي با امام همكاري كند كه بعداً به شوراي انقلاب تبديل شد به هر حال بعداً اين سه نفر آقايان اضافه شدند بعد از نظر نظامي با تحقيقات ومطالعاتي كه شده بود مرحوم سرلشكر قره ني وآقاي تيمسار مسعودي كه وكيل مدافع آقاي مهندس بازرگان در دادگاه ايشان بودند، انتخاب شدند واضافه شدند وبعداً تغييرات ديگري پيدا شد واشخاص زيادي آمدند ورفتند.

البته هسته اوليه شوراي انقلاب كه در پاريس به تصويب امام رسيد ، تشكيل ميشد از آقاي مطهري ،آقاي هاشمي رفسنجاني ،‌آقاي موسوي اردبيلي ،آقاي دكتر باهنر وخود من بعد كه اينجا آمديم آقاي مهدوي كني را هم اضافه كرديم و به امام اطلاع داديم وبعد مرحوم آيت الله طالقاني وآقاي خامنه اي هم اضافه شدند هشت نفر روحاني در شوراي انقلاب شركت داشتند ازغير روحانيون هم ، ايران كه آمديم آقاي مهندس بازرگان ، آقاي مهندس كتيرايي ، آقاي دكتر سحابي ، آقاي احمد صدر حاج سيد جوادي را پيشنهاد كردند وآنها هم به شورا پيوستند بعد آقاي بني صدر ، دكتر يزدي قطب زاده همراه امام به ايران آمدند و آنها هم در شورا قرارگرفتند در آن موقع احساس ضرورت ميكرديم كه دو نفر نظامي هم بايد در اين شورا باشند چون مسائل نظامي ومبارزاتي داشتيم ميدانيد كه هسته شوراي انقلاب در ماه آبان ، يعني حدود سه ماه قبل از پيروزي انقلاب در ايران تشكيل شد وبعد امام يك ماه قبل از پيروزي انقلاب به صورت رسمي تشكيل آنرا اعلام كردند وكيهان خبر آنر ا منتشر كرد درواقع شوراي انقلاب كه سه ماه قبل از پيروزي انقلاب تشكيل شده بود، حدود دو ماه وچند روز قبل از پيروزي انقلاب رسميت يافت .

به روايت مادر

پدرم چون اولاد پسر نداشت و من هم درس نخوانده بودم ميگفتند كه مرحوم بحرالعلوم حوزه درس ايشان را يك دختر اداره ميكرد من هم ميخواهم كه اين دختر در خانه باشد وبه جاي پسر پيش دستم ، برايم بنويسد وبرايم بخواند.

بعداً پدرم خوابي ديده بودند كه از منزل آقاي بهشتي ازمن خواستگاري مي كنند واز من اولادي به وجود مي آيد كه عام المنفعه ميشود براي اين مردم اين دختر را شوهر دهيد ودرخواب گفته بودند كه عمرت آنقدر كفاف نميكند وپدرم در خواب به مادرم گفته بودند كه از جانب خدا بنا شده است اين دخترمان را شوهر بدهيم به هر حال من شوهر كردم پدرم منتظر بود كه پسرم به دنيا بيايد وقتي به دنيا آمد ويك ساله شد پدرم از دنيا رفت پس ازفوت پدرم شبي اورا در خواب ديدم كه مي گفت وقتي ميخواستم از دنيا بروم چهارده معصوم دور تختم بودند ، تا روح از بدن برانند چهارده معصوم روح مرا گرفتند وبه پيش پيغمبر بردند ومنمادر شهيد مظلوم گفتم كه ما چه كار كنيم كه شفاعت ماپيش آنها بشود ، گفتند كه اين آقا محمد را خيلي محافظت كنيد اين باقيات الصالحات است خيلي سفارش از اين قبيل به من كرد بعد ازفوتش كه بعداً آن اندازه اي كه توانستم ، مواظبت كردم تادرسشان را خواندند درس علم قرآن را به بچه ياد دادم وقتي كه او رابه مدرسه بردنداستعدادش را براي كلاس ششم تشخيص دادند.

خودم خيلي توجه به اين بچه كردم بچه شير ميخورد آن وقت كه پستان در دهان بچه بود من قرآن ميخواندم ، وقتي پستانم از داخل دهانش بيرون مي آمد وقرآن را نميخواندم بچه ناراحت ميشدوبا سرش اشاره مي كردكه بخوان ، يعني به اين اندازه علاقه مند شده بود به قرآن وتا وقتي كه بزرگتر شد ،حواسم را براي مواظبت او جمع كردم در دوران حاملگي خيلي مواظب بودم ونماز را اول وقت ميخواندم ، به نامحرم نگاه نميكردم ودر خانه هم چهار تابرادر شوهر داشتم اما هيچ وقت با اينها روبرونميشدم خدا قسمت كرده بود كه اتاق ما يك دستك منبع آب داشت كه همه كارهايم رادر آنجا انجام ميدادم خودم بودم توي اتاق وبچه هايم كه بانا محرم كار نداشته باشم ايشان از پنج سالگي شروع به تحصيل كردند وبا همين كتاب پنجل هم ‌ عم جزء كه با حروف ابجد شروع ميشد سروكار داشتند ومن خودم درسشان ميدادم البته يك معلم بود خدارحمتش كندكه پيش آن معلم هم ميرفتند وميگفت كه من درس امروز را ياد گرفتم درس فردا رابدهيد اين طور حافظه داشتند مثلاً وقتي پنج سالشان بود دعاي سحر ميخواندند ومن بهائك را پدرشان به شعر در آورده

بودند كه پشت سر پدر بزرگ ميخواند آقاسيد محمد حسين پدر بزرگشان شب نيمه شعبان كه اعمالي داردونمازي دارد وآدابي دارد ما ايستاديم پشت سر پدربزرگشان ونماز خوانديم وديديم او هم كه پنج سال بيشتر نداشت همين طور مثل پدر بزرگ نمازرا ميخواند كه پدربزرگشان دستشان را بالاكردند گفتند كه الهي خداتو را عالم رباني كند وتا 17 سالگي پهلوي من بودند وبعداز اينكه به مدرسه رفتند وهفت كلاس درس خواندندوسپس به طلبگي ، پرداختند ورفتند بازار ، توي مدرسه بازار درس خواندندوبعد كه 17 سالشان شد آمدند گفتند كه مادر اجازه بدهيد كه من بروم قم چون اينجا استادي براي من نيست رفتند قم وپاي درس آقاي طباطبايي وآقاي خميني كه آن موقع معروف بودند به حاج آقا روح الله وبعداً نامه نوشتند كه من درس ميخوانم ، كه پدرشان وقتي رفتند ازاينجا برايشان خرجي ميفرستاديم سالي دوبار بيشتر به اينجا نمي آمدند و آن هم سه ماه تابستان بود وتا 25 سالگي ازدواج نكردند يكي از دفعاتي كه به اصفهان آمده بودند گفتندكه مادر ميخواهند دختر بدهند ، آقايان قم وگفتند كه اگر از قم به من زن بدهند كمتر پيش شما ميتوانم بيايم وميخواهم ا زاصفهان زن بگيرم كه محرك من بشود كه بيشتر به شماسر بزنم نوه عمويمان را برايشان گرفتم وبه قم رفتند.
.

/ 514