اين روش ائمه ما بوده است
پس از مراجعت شهيد بهشتي از آلمان به ايران در سطح حوزه ها و بعضي از متدينين سنتي و ولايتي هاي آن زمان تبليغاتي عليه ايشان شروع شد چون آقاي بهشتي در آلمان در مواجهه با ماركسيستها و مسيحيت در آلمان و بخصوص در جهت اتخاذ رويه وحدت با برادران اهل سنت تلاش قابل توجهي از خودشان نشان داده بود آقاي بهشتي در جلسه پرسش و پاسخي كه بعد از گزارش فعاليت ايشان در آلمان در حسينيه ارشاد تشكيل شد درباره علت تعاملشان با اهل سنت گفت همانطور كه در سيره ائمه ما هست آنها در زمان حياتشان هيچ جايي ديده نشده است به خلفا بد بگويند لذا ما حق نداريم چنين كاري را بكنيم در آن جلسه از مخاطبين پرسيده بود شما در كدام روايت و سند تاريخي سراغ داريد كه ائمه گرامي ما خلفا را لعن كرده باشند ؟ اضافه كرده بود البته نسبت به معاويه با صراحت در تمام مجالس و مدارس حتي اهل تسنن حمله كرده اند چون معاويه با بقيه فرق مي كند .تو پشتيبان من هستي
من در انجمن خانم ها فعاليت مي كردم يعني ما هر دو مثل دو تا شريك بوديم با هم ، هيچ وقت ايشان احساس نمي كرد كه يك نفر است خوب ايشان نه برادري داشت و نه شخص ديگري را و هميشه به من مي گفت تو پشتيبان من هستي ، هر كاري من تا حالا خواستم بكنم اگر نبود كه تو دنباله رو و كمك من بودي من نمي توانستم اين كارها را به ثمر برسانم ايشان هميشه حس مي كرد يك نفر را دارد كه پشتيبان او باشد تا حالا همين طور بود مرتب هر جا مي رفتيم ، هرجا بوديم با هم بوديم ، حتي در مسافرتها به تنهايي نمي رفت چه آنجا درآلمان و چه اينجا، هركجا كه مي رفت مي گفت تو هم بايد باشي ، تو فقط همسر من نيستي بلكه يك دلگرمي هستي براي من ، من هم هيچ وقت جلوگيري از فعاليت ايشان نمي كردم در آنجا آلمان يك وقت بود كه تا ساعت سه بعد از نصف شب برنامه و سمينار داشتند آن وقت مي رفتند يكي دو ساعت استراحت مي كردند و برمي گشتند با اين حال هيچ وقت نشد كه من بگويم حق ما چطور شد ؟ هميشه خوشحال بودم و مي گفتم آقا من خيلي دلم مي خواهد كه شما بيشتر فعاليت كنيد ايشان مي گفت خانم از حق شما گرفته مي شود ، ولي من مي گفتم من خودم خوشم مي آيد كه توي اين راهها برويد ، من هيچ وقت نمي خواهم شما يك مردي باشيد كه بياييد پيش من بنشينيد ، توي زندگي بگو و بخند كنيد و ما را سرگرم كنيد خود ايشان هم هيچ وقت اصلاً اهل اين حرفها نبود .همسرم عامل موفقيت من بود
پس از مراجعت شهيد بهشتي از آلمان به ايران هنگامي كه به اصفهان تشريف آورده بودند براي ايشان جلسه سخنراني ترتيب داده شد تا در مورد فعاليت هاي مركز اسلامي هامبورگ گزارشي به مردم بدهند .يكي از نكات جالبي كه از فرمايشات ايشان در ذهن من مانده است اين بود كه مي گفتند من توفيق و موفقيت خود را در اين فعاليت هاي چند ساله در آلمان مرهون مساعدت و همكاري همسرم مي دانم و اگر كمك هاي ايشان نبود من در كارم موفق نمي شدم .ساواك اجازه برگشت نداد
در طول پنج سالي كه پدرم در آلمان بود به ايران نيامد چون مي دانست اگر بيايد به او اجازه بازگشت نمي دهند لذا از آقاي مجتهد شبستري دعوت كرده بود به هامبورگ بيايد و در اداره مركز اسلامي هامبورگ به او كمك كند وقتي در سال 49 براي ديدار با خانواده به ايران آمديم و ساواك اجازه بازگشت به پدرم را به آلمان نداد ، تدبير پدرم موثر واقع شد و ايشان با وجود دعوت از آقاي شبستري به هيچ وجه نگران نيمه تمام ماندن كارهاي مركز اسلامي هامبورگ نبود.