است؛ لذا خدا خالق اولين عقل است و اولين خلقت خدا، عقل است و آن عقل، خالق ساير موجودات است.
ما در ضمن مباحث گذشته ثابت كرديم، كه اين نوع تصور هم نسبت به «خدا»، به تناقضگوييميانجامد. خدايي كه مسانخ با مخلوق است، در خود تناقض دارد. «خداي» مورد تصور ارسطوئيان و مشاء چون در خود تناقض دارد، در نتيجه وجودش محال است. لذا نميتواند موضوع بحث اثبات خدا، قرار گيرد. حتّي بسياري از فيلسوفان غربي همچون هيوم و كانت بهخاطر چنين تصورات ارسطوئي، در بحث خداشناسي به بنبست رسيدهاند.
ديگر تصور نسبت به خدا، تصور اشراقيان از فلاسفه است: از قبيل افلاطونيان كه به «وحدت وجود» گرائيدند، چه در غرب، همچون صوفيان و اسپينوزا و هگل و غيره، چه در شرق، همچون سهروردي و مرحوم ملاصدرا و غيره. در مباحث گذشته ثابت شد، اين نوع تصور هم در باره خدا در خود، تناقض دارد. وجود چنين خدايي، نيز محال است. لذا از موضوع بحث خداشناسي عقلاً خارج است و مورد نقد فيلسوفان در شرق و غرب قرار گرفته است.
كساني هم همچون داروين و راسل و غيره ميان اين تصورات گمراه كننده، يا خود را ناتوان از شناخت خدا دانسته، يا همچون سارتر منكر وجود خدا شده و وجود او را محال دانستهاند.
تصور ديگر از خدا: اما كساني هم هستند كه نه تصوري عاميانه دارند، تا خيال كنند خدا در عرش است، و نه تصوري ارسطويي، (تا خدا را در سلسله علل جهان و مسانخ با آن دانسته باشند و در