<انسان> چون <فاعل مختار=""> است، در همان لحظه كه در خودرو خود نشسته است، هم با دست فرمان را ميچرخاند، هم با چشم ميبيند، هم با گوش ميشنود، هم با زبانش سخن ميگويد و تصورات كثيره دارد. «انسان» به عنوان فاعل انديشه، در تمام عمرش، يك واحد بسيط مستمر(1) است؛ ولذا وقتي به چيزي توجه كامل كند، از چيزهاي ديگر غافل ميشود. پس همزماني و سنخيت ميان فاعل مختار و معلولهايش، لازم نيست. ارسطوئيان علت را منحصر به نوع اول و دوم ميدانند.
تصوري خاص از خدا دارند، آنان در مقابل ارسطوئيان جهان را همچون تصور و خدا را همچون ذهن تصور كننده ميدانند، نه اين كه خدا تنها علت نخستين باشد. صاحبان اين نوع تصور «كه جهان را نسبت به خدا همچون تصورات، نسبت به ذهن تصور كننده ميدانند،» خود به گروههاي مختلفي با تفكرات گوناگون، تقسيم ميشوند:
كه خود نيز دو گروه هستند: يكي صوفيها و ديگري تشكيكيها.
اينان نيز دو گروه ميشوند:
1 - گروهي همچون شلينگ كه مخلوقات را داخل خدا ميدانند و خدا را ظرف مخلوقات.
2 - گروه ديگر نيز كه موحدين واقعي هستند كه اين نسبت ظرف و مظروف را هم، ميان خدا و مخلوقات قبول ندارند.
1 - در كتاب تكامل يا تناقص، تأليف همين مؤلف صفحه 115-110، توضيحات كافي براي اثبات بساطت ذات انسان آمده است. به آنجا مراجعه شود.فاعل>انسان>